<hr> مترادف طریقت : راه، روش، سلک، شرع، عرفان، تصوف، آیین، شریعت، کیش، مرام، مذهب، مسلک، نحله ، فرقه، طریقه متصوفه، سلوک، تزکیه باطن <hr> متضاد طریقت : حقیقت، شریعت <hr> برابر پارسی : راه، آیین، شیوه، روال

مترادف طریقت : راه، روش، سلک، شرع، عرفان، تصوف، آیین، شریعت، کیش، مرام، مذهب، مسلک، نحله ، فرقه، طریقه متصوفه، سلوک، تزکیه باطن متضاد طریقت : حقیقت، شریعت برابر پارسی : راه، آیین، شیوه، روال

طریقت

<hr> مترادف طریقه : اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع، رسم، قاعده، قانون، آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک، خو، رفتار، سیرت، عادت <hr> برابر پارسی : شیوه، روال، شگرد، گونه

مترادف طریقه : اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع، رسم، قاعده، قانون، آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک، خو، رفتار، سیرت، عادت برابر پارسی : شیوه، روال، شگرد، گونه

طریقه

طریقه مومیایی کردن

طریقه نوشتن کلمات

طریقه و مذهب

طریقی

طریل

طرین

طزار

طزرق

طزره

طزرک

طزرکش

طزغو

طسم

طسمیجان

طسوج

طشت

طشت افتادن

طشت زر

طشت لاک

طشتش از بام افتاده

طشتک

ططر

<hr> مترادف طعام : خوراکی، خوراک، خوردنی، خورش، شیلان، غذا، قوت، مائده، نان <hr> متضاد طعام : آب، نوشیدنی، شراب <hr> برابر پارسی : خوراک، خوردنی

مترادف طعام : خوراکی، خوراک، خوردنی، خورش، شیلان، غذا، قوت، مائده، نان متضاد طعام : آب، نوشیدنی، شراب برابر پارسی : خوراک، خوردنی

طعام

طعام زندانیان

طعام شتر

طعام عروس

طعام عروسی

طعامی رقیق

طعانه

<hr> مترادف طعم : چاشنی، مزه، چشایی، چشش، ذائقه، مذاق <hr> برابر پارسی : مزه

مترادف طعم : چاشنی، مزه، چشایی، چشش، ذائقه، مذاق برابر پارسی : مزه

طعم

<hr> برابر پارسی : مزه تند و تیز

برابر پارسی : مزه تند و تیز

طعم تندوتیز

طعم دهنده

طعم دهنده غذا

طعم سرنوشت

طعم سرکه

طعم سلامت

طعم چای

طعم گوارا

<hr> مترادف طعمه : خوراک، غذا، نواله، خوردنی، رزق، روزی، صید، خوراک جانور <hr> برابر پارسی : خوردنی، خوراک، خورش

مترادف طعمه : خوراک، غذا، نواله، خوردنی، رزق، روزی، صید، خوراک جانور برابر پارسی : خوردنی، خوراک، خورش

طعمه

طعمه شور

طعمه طلبیدن

طعن و سرزنش

<hr> مترادف طعنه : بدگویی، سرزنش، شماتت، طعن، لوم، ملامت، نیش و کنایه، سرزنش کردن، نیزه زنی، ضربت نیزه <hr> برابر پارسی : سرزنش، سرکوفت، بدگویی

مترادف طعنه : بدگویی، سرزنش، شماتت، طعن، لوم، ملامت، نیش و کنایه، سرزنش کردن، نیزه زنی، ضربت نیزه برابر پارسی : سرزنش، سرکوفت، بدگویی

طعنه

<hr> مترادف طعنه امیز : ( طعنه آمیز ) سرزنش آمیز، طعن آمیز، ملامت آلود، ملامت آمیز، ملامت بار، نیش آلود <hr> برابر پارسی : ( طعنه آمیز ) نیشدار، گوشه دار، سرکوفت آمیز

مترادف طعنه امیز : ( طعنه آمیز ) سرزنش آمیز، طعن آمیز، ملامت آلود، ملامت آمیز، ملامت بار، نیش آلود برابر پارسی : ( طعنه آمیز ) نیشدار، گوشه دار، سرکوفت آمیز

طعنه امیز

<hr> مترادف طعنه زدن : ملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیش وکنایه زدن، شماتت کردن <hr> متضاد طعنه زدن : تحسین کردن، ستایش کردن

مترادف طعنه زدن : ملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیش وکنایه زدن، شماتت کردن متضاد طعنه زدن : تحسین کردن، ستایش کردن

طعنه زدن

<hr> مترادف طعنه زن : ملامتگر، سرزنشگر، سرزنش کننده <hr> متضاد طعنه زن : ستایشگر، ستانیده، مداح

مترادف طعنه زن : ملامتگر، سرزنشگر، سرزنش کننده متضاد طعنه زن : ستایشگر، ستانیده، مداح

واژه های حرف "ط" - پیشنهاد کاربران