طولانی ترین اثر گزنون نویسنده و سپاهی اتنی

طولانی ترین رشته کوه

طولانی ترین رود ایران

طولانی ترین رود فرانسه

طولانی ترین عمر

طولانی ترین پل سرپوشیده جهان که در کاناداست

طولانی ترین پل چهان در کانادا

طولانی ترین کلمه فارسی

طوله

طوله گیر

طولونیان

طولی نکشید

طوم

<hr> مترادف طومار : دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته <hr> برابر پارسی : نامه بلند

مترادف طومار : دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته برابر پارسی : نامه بلند

طومار

طووق

طوی

طویر

<hr> مترادف طویل : بلند، مرتفع، دراز، ممتد، طولانی، مدید، کشیده، درازمدت ، مفصل، گسترده <hr> متضاد طویل : قصیر <hr> برابر پارسی : دراز، بلند

مترادف طویل : بلند، مرتفع، دراز، ممتد، طولانی، مدید، کشیده، درازمدت ، مفصل، گسترده متضاد طویل : قصیر برابر پارسی : دراز، بلند

طویل

طویل الامد

طویل تر

طویلان سفلی

<hr> مترادف طویله : آخور، آغل، اسطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه، رسن، رشته، سمط <hr> برابر پارسی : ستورگاه

مترادف طویله : آخور، آغل، اسطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه، رسن، رشته، سمط برابر پارسی : ستورگاه

طویله

طوین

<hr> مترادف طپانچه : اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفت تیر، سیلی، لطمه، سیلی زدن، لطمه زدن <hr> برابر پارسی : تپانچه، هفت تیر

مترادف طپانچه : اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفت تیر، سیلی، لطمه، سیلی زدن، لطمه زدن برابر پارسی : تپانچه، هفت تیر

طپانچه

<hr> برابر پارسی : تپش

طپش

<hr> مترادف طی : خلال، ضمن، سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، قطع، نورد، شکن، چین، پیچیدن <hr> برابر پارسی : هنگام

مترادف طی : خلال، ضمن، سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، قطع، نورد، شکن، چین، پیچیدن برابر پارسی : هنگام

طی

طی الارض

طی العرض

طی امکان

طی این مرحله

طی شد

<hr> مترادف طی شدن : سپری شدن، پیموده شدن، گذشتن، پایان یافتن، انجام گرفتن، قطع شدن، قطعی شدن

مترادف طی شدن : سپری شدن، پیموده شدن، گذشتن، پایان یافتن، انجام گرفتن، قطع شدن، قطعی شدن

طی شدن

طی شده

طی طریق

طی مسالک

طی می کرد

طی نکرده گز کردن

<hr> مترادف طی کردن : پیمودن، درنوردیدن، عبور کردن، تمام کردن، گذراندن، گذرانیدن، قطع کردن، قطعی کردن <hr> برابر پارسی : پیمودن، پوییدن، درنوردیدن، رهسپاری، نوردیدن

مترادف طی کردن : پیمودن، درنوردیدن، عبور کردن، تمام کردن، گذراندن، گذرانیدن، قطع کردن، قطعی کردن برابر پارسی : پیمودن، پوییدن، درنوردیدن، رهسپاری، نوردیدن

طی کردن

طی کردن راه

طی کشیدن

طی کند

طیاته

طیار

<hr> مترادف طیاره : هواپیما، زخمه، مضراب، منجنیق، قایق تندرو، کشتی تندرو <hr> برابر پارسی : هواپیما

مترادف طیاره : هواپیما، زخمه، مضراب، منجنیق، قایق تندرو، کشتی تندرو برابر پارسی : هواپیما

طیاره

طیارون

طیاری

طیاق

<hr> مترادف طیب : پاک، طاهر، مطهر، مهذب ، تمیز، پاکیزه ، منقح، پاک شدن، پاکیزه شدن، حلال شدن، حلال، روا | خوش بو، معطر، عطرآگین، شمیم، بوی خوش، خوشی، لذت، میل، پاک، پاکیزه، حلال، روا ، خوبی، نکویی، پاکی، پاکیزگی <hr> متضاد طیب : پلید، ناپاک، نجس، حرام، ناروا | ناروا <hr> برابر پارسی : پاک، پاکیزه

مترادف طیب : پاک، طاهر، مطهر، مهذب ، تمیز، پاکیزه ، منقح، پاک شدن، پاکیزه شدن، حلال شدن، حلال، روا | خوش بو، معطر، عطرآگین، شمیم، بوی خوش، خوشی، لذت، میل، پاک، پاکیزه، حلال، روا ، خوبی، نکویی، پاکی، پاکیزگی متضاد طیب : پلید، ناپاک، نجس، حرام، ناروا | ناروا برابر پارسی : پاک، پاکیزه

واژه های حرف "ط" - پیشنهاد کاربران