<hr> برابر پارسی : دمابان

فلاسک

فلاش

فلاش بک

فلاش تانک

فلاش فوروارد

فلاشر اعلام حریق

فلاشینگ

فلامرز

فلامنکو

فلامینگو

<hr> مترادف فلان : بهمان، بیسار <hr> برابر پارسی : این یکی، آن یکی، بهمان

مترادف فلان : بهمان، بیسار برابر پارسی : این یکی، آن یکی، بهمان

فلان

فلان ساعت به بعد

فلان و بهمان

<hr> مترادف فلانی : بهمان، طرف، فلان، یارو

مترادف فلانی : بهمان، طرف، فلان، یارو

فلانی

فلانی سوره تبت یدا بر ابولهب می خواند

فلاور باکس

<hr> مترادف فلاکت : ادبار، استیصال، بدبختی، بیچارگی، تنگی، تیره بختی، خواری، ذلت، شوربختی، ضراء، فقر، فلک زدگی، نکبت <hr> برابر پارسی : بیچارگی، بدبختی، خواری

مترادف فلاکت : ادبار، استیصال، بدبختی، بیچارگی، تنگی، تیره بختی، خواری، ذلت، شوربختی، ضراء، فقر، فلک زدگی، نکبت برابر پارسی : بیچارگی، بدبختی، خواری

فلاکت

فلاکت و بدبختی

فلاکس

فلاکس چای

فلاکن

فلایت

فلایت پلن

فلایویل

فلبوتوموس

فلت موشن

فلتات

<hr> مترادف فلج : افلیج، زمینگیر، معلول <hr> برابر پارسی : زمین گیر، تن بیمار، ازکار افتاده

مترادف فلج : افلیج، زمینگیر، معلول برابر پارسی : زمین گیر، تن بیمار، ازکار افتاده

فلج

فلج شدن

فلج قلب

فلج گردیدن

فلخمه

فلخمیدن

فلخودن

فلخیدن

<hr> برابر پارسی : بنابراین، پس

برابر پارسی : بنابراین، پس

فلذا

<hr> برابر پارسی : گدازه، توپال

برابر پارسی : گدازه، توپال

واژه های حرف "ف" - پیشنهاد کاربران