kept smiling

kept to himself

kept up

kept waiting

kept woman

<hr> پیشوند: (برای تاکید مزاح آمیز به کار می رود به ویژه با واژه های حاکی از انفجار یا ضربه و غیره) [kerplunk]

پیشوند: (برای تاکید مزاح آمیز به کار می رود به ویژه با واژه های حاکی از انفجار یا ضربه و غیره) [kerplunk]

<hr> (جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

(جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

keratectomy

keratinized

keratinocyte

keratocele

keratoconjunctivitis sicca

<hr> (چشم پزشکی ـ بیماری ارثی که موجب برآمدگی قرنیه و گاهی کوری می شود) قرنیه ی مخروطی

(چشم پزشکی ـ بیماری ارثی که موجب برآمدگی قرنیه و گاهی کوری می شود) قرنیه ی مخروطی

keratoconus

keratoglobus

keratolysis

keratomalacia

keratometer

keratometric

keratometry

keratoprosthesis

<hr> معنی : شاخی شدن پوست و غیره <hr> معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

معنی : شاخی شدن پوست و غیره معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

keratosis

<hr> معنی : حاشیه پیاده رو <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

معنی : حاشیه پیاده رو معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

kerb

kerb blister

kerb clearance

kerb crawling

kerb feeler

kerberos

kerbing rib

kerbs cycle

kerbside

kerem bursin

keresaspa

<hr> معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن <hr> معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

kerf

kerfing

kerfless cutting

kerfless sawing

<hr> جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

kerfuffle

kering trinket

<hr> شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

kermanshah

<hr> (از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

(از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

kermes

<hr> معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو <hr> معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

kernel

kernel ice

kernels

kernicterus

<hr> کامپیوتر : کاهش دادن فضاى خالى میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها

کامپیوتر : کاهش دادن فضاى خالى میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها

kerning

<hr> معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا <hr> معانی دیگر : نفت چراغ (kerosine هم می نویسند)، kerosine : نفت چراه

معنی : نفت سفید، نفت چراغ، نفت لامپا معانی دیگر : نفت چراغ (kerosine هم می نویسند)، kerosine : نفت چراه

واژه های حرف "k" - پیشنهاد کاربران