mediterranean moor

mediterraneus

<hr> <b>معنی</b> : وسیله، واسطه، رسانه، محیط کشت، معتدل، نیم پز، متوسط <hr> <b>معانی دیگر</b> : میانگیر، میانی، میانه، بینابین، رسانگر، وسیله (ی رساندن)، (media هم می گویند به صورت مفرد که جمع آن می شود medias) رسانه، (هر ماده یا چیزی که اجسام و غیره در آن زیست یا حرکت کنند) پرگیر، محیط، ملا، (ماده ای که ویروس و ترکیزه و غیره در آن کشت می شود) کشت بوم، (هنر) وسیله ی بیان، (پختن یا سرخ کردن یا کباب کردن گوشت) نه خیلی خام (rare) و نه خیلی پخته (well-done)، درحد وسط، متعادل، احضار کننده ی ارواح مردگان، (آبگونه ای که برای صاف و یکدست کردن رنگ یا رنگیزه به آن افزوده می شود) مایه، تینر، رقیق کننده، طب محیط کشت، میانجی

معنی : وسیله، واسطه، رسانه، محیط کشت، معتدل، نیم پز، متوسط معانی دیگر : میانگیر، میانی، میانه، بینابین، رسانگر، وسیله (ی رساندن)، (media هم می گویند به صورت مفرد که جمع آن می شود medias) رسانه، (هر ماده یا چیزی که اجسام و غیره در آن زیست یا حرکت کنند) پرگیر، محیط، ملا، (ماده ای که ویروس و ترکیزه و غ

medium

medium access control

medium access control channel

medium access control frame

medium access control layer

medium aircraft

medium build

medium bypass turbofan engine

medium carbon steel

medium chain triglyceride

medium close shot

medium cloud

medium crop

medium dark roast coffee

medium density polyethylene

medium developed

medium earth orbit

medium environment

<hr> میان بسامد (بسامد بین 300 کیلوهرتز تا 3 مگاهرتز)، mf بسامد متوسط

میان بسامد (بسامد بین 300 کیلوهرتز تا 3 مگاهرتز)، mf بسامد متوسط

medium frequency

medium grained rock

medium ground coffee

medium height

medium iength

medium latte

medium length

medium long shot

<hr> (وسیله ی مبادله ی کالا و خدمات مانند پول یا چک و غیره) وسیله ی دادوستد، وسیله داد وستد، وسیله مبادله

(وسیله ی مبادله ی کالا و خدمات مانند پول یا چک و غیره) وسیله ی دادوستد، وسیله داد وستد، وسیله مبادله

medium of exchange

medium oil

medium pressure die casting

medium publication

medium range ballistic missile

medium roast

medium roasted coffee

medium sat

medium satellite

medium scale integration

medium security

medium security prison

<hr> به اندازه ی متوسط، میان اندازه

به اندازه ی متوسط، میان اندازه

medium sized

medium steak

medium term

medium term future

medium violet red

medium weight

<hr> انگشت میان، انگشت وسطى

انگشت میان، انگشت وسطى

medius

medival

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران