nail specialist

nail the brakes

nail the deadline

nail to the wall

nail trimming

nail varnish

nailed

nailed it

nailed up

nailer

nailhead rusting

nailing

nailing concrete

nails

naismith

<hr> معنی : ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف <hr> معانی دیگر : naif ساده و بی تکلف

معنی : ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف معانی دیگر : naif ساده و بی تکلف

naive

naive wonder

naively

naiveness

<hr> معنی : بی ریایی <hr> معانی دیگر : naivety سادگی، خام دستی

معنی : بی ریایی معانی دیگر : naivety سادگی، خام دستی

naivete

najaf

najaro

naji

najo

nakama

<hr> معنی : برهنه، عریان، لخت، پاک <hr> معانی دیگر : عور، لاج، لچ، پتی، عاری، بلا دفاع، بلا -، بی -، (شمشیر) آخته، (سلاح) از نیام کشیده، از غلاف کشیده، آشکار، (زمین) بی گیاه، برهوت، (دیوار و غیره) خالی (از تزیینات)، لوت، بی شائبه، صاف و پوست کنده، رک و راست، (چشم) غیر مسلح، بدون کمک میکروسکوپ یا تلسکوپ، (حقوق) فاقد ارزش قانونی، نامعتبر، بی اعتبار، (گیاه شناسی - بدون برگ یا جام گل یا تخمدان و غیره) برهنه، عادی

معنی : برهنه، عریان، لخت، پاک معانی دیگر : عور، لاج، لچ، پتی، عاری، بلا دفاع، بلا -، بی -، (شمشیر) آخته، (سلاح) از نیام کشیده، از غلاف کشیده، آشکار، (زمین) بی گیاه، برهوت، (دیوار و غیره) خالی (از تزیینات)، لوت، بی شائبه، صاف و پوست کنده، رک و راست، (چشم) غیر مسلح، بدون کمک میکروسکوپ یا تلسکوپ، (حقوق

naked

naked aggression

naked as a jay bird

naked eye

naked eyes

naked rambling

naked skin

naked truth

naked wire

<hr> دهل، نقاره، کوس، دمامه، عصرانه مفصل

دهل، نقاره، کوس، دمامه، عصرانه مفصل

naker

nalbi

nalis

namaskar

namaste

<hr> بی بو و بی خاصیت، بی مزه، عاری از لطف و زیبایی، قشنگ، بی مغز، سخن بی مغز و بی بیمزه، نوشته های قشنگ و بیمزه

بی بو و بی خاصیت، بی مزه، عاری از لطف و زیبایی، قشنگ، بی مغز، سخن بی مغز و بی بیمزه، نوشته های قشنگ و بیمزه

namby pamby

<hr> معنی : اسم، نام، خوشنامی، اب رو، تسمیه، نام و شهرت، نام خودمانی، نام دادن، بنام صدا کردن، نامیدن، خواندن <hr> معانی دیگر : آوازه، ناموری، شهرت، اسم و رسم، خانواده، ایل و تبار، خاندان، آدم برجسته، نامدار، خوش نام، معروف، حاوی نام، با نام، نام بردن، اسم گذاشتن، علامت، مشهور

معنی : اسم، نام، خوشنامی، اب رو، تسمیه، نام و شهرت، نام خودمانی، نام دادن، بنام صدا کردن، نامیدن، خواندن معانی دیگر : آوازه، ناموری، شهرت، اسم و رسم، خانواده، ایل و تبار، خاندان، آدم برجسته، نامدار، خوش نام، معروف، حاوی نام، با نام، نام بردن، اسم گذاشتن، علامت، مشهور

name

name affix

name after

name and shame

<hr> (بازرگانی) مارک معروف، نشان بازرگانی خوشنام، نشان بازرگانی خوشنام کالای مرغوب

(بازرگانی) مارک معروف، نشان بازرگانی خوشنام، نشان بازرگانی خوشنام کالای مرغوب

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران