پیشنهاد کاربران

noble consort

noble failure

noble metal

noble metals

noble palace

noble peace prize

noble rot

noble savage

<hr> معنی : نجیب زاده <hr> معانی دیگر : آدم اشرافی

معنی : نجیب زاده معانی دیگر : آدم اشرافی

nobleman

noblemen

nobles

<hr> (فرانسه: شرافتمندی وادار می کند) وظیفه ی اشخاص نجیب و شرافتمند به رفتار خوب و مهرآمیز، بزرگواری و سخاوتمندی، نشانه نجیب زادگی

(فرانسه: شرافتمندی وادار می کند) وظیفه ی اشخاص نجیب و شرافتمند به رفتار خوب و مهرآمیز، بزرگواری و سخاوتمندی، نشانه نجیب زادگی

noblesse oblige

noblest

noblewomen

<hr> معنی : مردکه، ادم بی اهمیت، ادم گمنام، هیچ فرد، هیچ کس <hr> معانی دیگر : هیچ کاره، آدم بی سروپا

معنی : مردکه، ادم بی اهمیت، ادم گمنام، هیچ فرد، هیچ کس معانی دیگر : هیچ کاره، آدم بی سروپا

nobody

nobody cared

nobody else

nobody ends

nobody's fool

nobodys fool

nocebo

<hr> معنی : مضر، زیان رسان <hr> معانی دیگر : (نادر)، زیان بخش، آسیب انگیز، صدمه زننده، مقصر

معنی : مضر، زیان رسان معانی دیگر : (نادر)، زیان بخش، آسیب انگیز، صدمه زننده، مقصر

nocent

noch nicht

nochaltranslucency

nociception

<hr> (وابسته به ایجاد درد یا واکنش نسبت به آن) دردزا،دردزاد

(وابسته به ایجاد درد یا واکنش نسبت به آن) دردزا،دردزاد

nociceptive

<hr> روانشناسى : گیرنده درد

nociceptor

nociceptors

<hr> معنی : سوفار، جای زهکمان، شکاف میان کفل ها، زه کردن، پیکانبر زهگذاشتن <hr> معانی دیگر : (تیروکمان - فرورفتگی هر یک از طرفین کمان که زه را در آن می بندند) چله بند، (فرورفتگی ته پیکان که زه در آن جا می گیرد) سوفار، تیر در کمان گذاشتن، پیکان در زه گذاشتن

معنی : سوفار، جای زهکمان، شکاف میان کفل ها، زه کردن، پیکانبر زهگذاشتن معانی دیگر : (تیروکمان - فرورفتگی هر یک از طرفین کمان که زه را در آن می بندند) چله بند، (فرورفتگی ته پیکان که زه در آن جا می گیرد) سوفار، تیر در کمان گذاشتن، پیکان در زه گذاشتن

nock

nock down

nock out

nock the door

nocnitsa

noctambulist

noctivagant

noctumal

nocturia

<hr> معنی : نمایش شبانه، شبانه، عشایی، واقع شونده در شب <hr> معانی دیگر : وابسته به یا در شب، شبانگاهی، شبینه، شب زی، شب کنش ور، شبکار، شب تاز، فعال در شب، شب خیز

معنی : نمایش شبانه، شبانه، عشایی، واقع شونده در شب معانی دیگر : وابسته به یا در شب، شبانگاهی، شبینه، شب زی، شب کنش ور، شبکار، شب تاز، فعال در شب، شب خیز

nocturnal

nocturnal animal

nocturnal cooling

nocturnal emission

nocturnal erection

nocturnal jet

nocturnal minimum temperature

nocturnal penile tumescence

nocturnal stroll

<hr> معنی : تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن، با سر اشاره کردن <hr> معانی دیگر : (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن، سرجنباندن، چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن، (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن، (با تکان سر) رضایت دادن، توافق کردن، رضایت، خشنودی، بی دقت بودن، توجه نکردن، غفلت کردن، سهوکردن، اشتباه کردن، سر به هوایی کردن، (خودمانی) تحت تاثیر مواد مخدر (به ویژه هرویین) بودن، (با تکان سر) دعوت یا مرخص کردن، (سر یا سرشاخه یا میوه ی درخت و غیره) سرجنبانی

معنی : تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن، با سر اشاره کردن معانی دیگر : (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن، سرجنباندن، چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن، (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن، (با تکان سر) رضایت دادن، توافق 

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران