orientational

orientational metaphor

orientations

<hr> معنی : جهت دار، متمایل به، گرویده <hr> معانی دیگر : گرویده، متمایل به، جهت دار

معنی : جهت دار، متمایل به، گرویده معانی دیگر : گرویده، متمایل به، جهت دار

oriented

oriented reporting regime

oriented to

oriented toward

<hr> ورزش : دونده دو صحرانوردى

ورزش : دونده دو صحرانوردى

orienteer

<hr> مسابقه ی دو صحرایی (به کمک قطب نما)

مسابقه ی دو صحرایی (به کمک قطب نما)

orienteering

orienter

orienting

orienting reflex

oriention association area

<hr> معنی : روزنه، سوراخ <hr> معانی دیگر : دهانه، مخرج، فم، پاچنگ، استیم، گشودگاه

معنی : روزنه، سوراخ معانی دیگر : دهانه، مخرج، فم، پاچنگ، استیم، گشودگاه

orifice

orifice scavege

oriflame

<hr> (هنر ژاپنی ساختن گل و حیوانات کاغذی) اریگامی

(هنر ژاپنی ساختن گل و حیوانات کاغذی) اریگامی

origami

origami bird

origano

<hr> معنی : سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد <hr> معانی دیگر : سرآغاز، منشا، زایه، فرآوش، رستگاه، تبار، نژاد، علت، ریشه، (کالبدشناسی - یکی از دو انتهای عضله که به استخوان وصل بوده و از دیگری کم تحرک تر است) بستگاه

معنی : سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد معانی دیگر : سرآغاز، منشا، زایه، فرآوش، رستگاه، تبار، نژاد، علت، ریشه، (کالبدشناسی - یکی از دو انتهای عضله که به استخوان وصل بوده و از دیگری کم تحرک تر است) بستگاه

origin

origin customs

origin destination speed

origin of replication site

origin point

origin story

origin to destination service

<hr> معنی : منبع، سر چشمه، عین، بدیع، مبتکر، ابتکاری، بکر، اصلی، اصل، اصیل <hr> معانی دیگر : نخستین، آغازین، اولیه، تازه، نوین، نوآیند، ابتکارآمیز، مبتکرانه، نوآور، خلاق، با تبار، (قدیمی) آدم عجیب و غریب، آدم خل

معنی : منبع، سر چشمه، عین، بدیع، مبتکر، ابتکاری، بکر، اصلی، اصل، اصیل معانی دیگر : نخستین، آغازین، اولیه، تازه، نوین، نوآیند، ابتکارآمیز، مبتکرانه، نوآور، خلاق، با تبار، (قدیمی) آدم عجیب و غریب، آدم خل

original

original ambition

original content

original dataset

original duration

original equipment manufacturers

original equipment tyre

original idea

original incoming

original point

original position

original score

original significance

<hr> گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر

گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر

original sin

original surface

original thinker

originalism

originaliter

<hr> معنی : ابتکار، غرابت، اصالت <hr> معانی دیگر : نوآوری، خلاقیت، تازه یابی

معنی : ابتکار، غرابت، اصالت معانی دیگر : نوآوری، خلاقیت، تازه یابی

originality

<hr> در آغاز، در اصل، در ابتدا، اصلا، اسلا، از اصل، در آغاز کار، بطور بکر یا تازه

در آغاز، در اصل، در ابتدا، اصلا، اسلا، از اصل، در آغاز کار، بطور بکر یا تازه

واژه های حرف "o" - پیشنهاد کاربران