راهیــان زیارت

راوق

راوک

<hr> مترادف راوی : داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل <hr> برابر پارسی : گوینده، بازگو (ینده)، داستان سرا

مترادف راوی : داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل برابر پارسی : گوینده، بازگو (ینده)، داستان سرا

راوی

راوی رودکی

<hr> مترادف راپرت : اخبار، خبر، گزارش <hr> برابر پارسی : گزارش

مترادف راپرت : اخبار، خبر، گزارش برابر پارسی : گزارش

راپرت

<hr> مترادف راکب : سوار، سواره <hr> متضاد راکب : پیاده <hr> برابر پارسی : سوارکار، سوار، راننده

مترادف راکب : سوار، سواره متضاد راکب : پیاده برابر پارسی : سوارکار، سوار، راننده

راکب

راکب و سوار

راگس یا امروزی

<hr> مترادف رای : اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، رایزنی، شور، مشاوره، مشورت، آهنگ، تصمیم، عزم، قصد | اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، تدبیر، شور، مشورت، حدس، قیاس، راه <hr> برابر پارسی : ( رأی ) رای

مترادف رای : اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، رایزنی، شور، مشاوره، مشورت، آهنگ، تصمیم، عزم، قصد | اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، تدبیر، شور، مشورت، حدس، قیاس، راه برابر پارسی : ( رأی ) رای

رای

رای در زبان هندی

رایانه

رایانه دستی

رایانه لوحی

رایانه همراه

رایانه کیفی

<hr> مترادف رایت : بیرق، پرچم، درفش، علامت، علم، لوا <hr> برابر پارسی : پرچم، درفش

مترادف رایت : بیرق، پرچم، درفش، علامت، علم، لوا برابر پارسی : پرچم، درفش

رایت

<hr> مترادف رایج : باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول <hr> متضاد رایج : منسوخ، نامتداول <hr> برابر پارسی : رواگ، روان، روا، گسترده، روامند

مترادف رایج : باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول متضاد رایج : منسوخ، نامتداول برابر پارسی : رواگ، روان، روا، گسترده، روامند

رایج

رایج بودن کالا

رایج شدن

رایج و متداول

رایح

<hr> مترادف رایحه : بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت <hr> برابر پارسی : بوی

مترادف رایحه : بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت برابر پارسی : بوی

رایحه

رایزن و کنکاش کننده

<hr> مترادف رایگان : بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی

مترادف رایگان : بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی

رایگان

رایگان و مجانی

<hr> مترادف رب : آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان، ارباب، صاحب، مالک، مخدوم <hr> برابر پارسی : دادار، خداوند، خدا، پروردگار

مترادف رب : آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان، ارباب، صاحب، مالک، مخدوم برابر پارسی : دادار، خداوند، خدا، پروردگار

رب

رب ا لنوع زمین

رب ا لنوع مصری

رب النوع جنگ در روم قدیم

رب النوع خورشید مصریان

رب النوع یونانی

ربات انسان نمای ساخت دانشکده مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران

رباینده

ربوبی

<hr> مترادف ربودن : دزدیدن، ربایش، سرقت، قاپیدن

مترادف ربودن : دزدیدن، ربایش، سرقت، قاپیدن

ربودن

ربودن و جذب

ربون

<hr> مترادف ربیع : بهار، بهاران ، خریف <hr> متضاد ربیع : تموز

مترادف ربیع : بهار، بهاران ، خریف متضاد ربیع : تموز

ربیع

رت

رتاتیو

<hr> مترادف رتبه : اشل، پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت <hr> برابر پارسی : پایه، رده، پایک، تراز، دهناد، رسته

مترادف رتبه : اشل، پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت برابر پارسی : پایه، رده، پایک، تراز، دهناد، رسته

واژه های حرف "ر" - جدول کلمات