افتاب گردش

افتاب گردک

افتاب گز کردن

افتاب گیر

<hr> مترادف افتابه : ( آفتابه ) ابریق، لولهنگ، مطهره

مترادف افتابه : ( آفتابه ) ابریق، لولهنگ، مطهره

افتابه

افتابه دزد

افتابه لگن

افتابی

افتابی شدن

افتادن

<hr> مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع <hr> متضاد افتاده : متکبر، مغرور

مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع متضاد افتاده : متکبر، مغرور

افتاده

<hr> مترادف افتادگی : تواضع، شکسته نفسی، فروتنی <hr> متضاد افتادگی : تکبر، غرور

مترادف افتادگی : تواضع، شکسته نفسی، فروتنی متضاد افتادگی : تکبر، غرور

افتادگی

افتان

<hr> مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی <hr> متضاد افتتاح : انسداد <hr> برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی متضاد افتتاح : انسداد برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

افتتاح

افتتان

<hr> مترادف افتخار : سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن <hr> برابر پارسی : سربلندی، بالندگی، بالیدن، سرافرازی، نازش، ناییدن

مترادف افتخار : سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن برابر پارسی : سربلندی، بالندگی، بالیدن، سرافرازی، نازش، ناییدن

افتخار

<hr> برابر پارسی : دروغ بستن

برابر پارسی : دروغ بستن

افتراء

افتراس

افتراض

افتراع

<hr> مترادف افتراق : پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق، تباین، تفاوت، جدایی

مترادف افتراق : پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق، تباین، تفاوت، جدایی

افتراق

<hr> مترادف افتضاح : بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت <hr> برابر پارسی : رسوایی

مترادف افتضاح : بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت برابر پارسی : رسوایی

افتضاح

افتضاض

افتعال

افتقاد

افتقار

<hr> برابر پارسی : ( آفتومات ) خودکلید

برابر پارسی : ( آفتومات ) خودکلید

افتومات

افتکاک

افخم

افد

افدر

افدستا

افدم

افدیدن

افرا

افراختن

<hr> مترادف افراخته : افراشته، اهتزاز، بلند

مترادف افراخته : افراشته، اهتزاز، بلند

افراخته

<hr> برابر پارسی : مردم، کسان

برابر پارسی : مردم، کسان

افراد

<hr> مترادف افراز : تفکیک، جداسازی

مترادف افراز : تفکیک، جداسازی

افراز

افرازه

افرازیدن

افراشتن

افراض

<hr> مترادف افراط : اغراق، تفریط، زیاده روی، گزافه، مبالغه <hr> متضاد افراط : تفریط <hr> برابر پارسی : تندروی، بسیارخواهی، فراخروی

مترادف افراط : اغراق، تفریط، زیاده روی، گزافه، مبالغه متضاد افراط : تفریط برابر پارسی : تندروی، بسیارخواهی، فراخروی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین