اقداح

<hr> مترادف اقدام : رفتار، عمل، مبادرت <hr> برابر پارسی : دست بکار شدن، انجام دادن، دست زدن، کار

مترادف اقدام : رفتار، عمل، مبادرت برابر پارسی : دست بکار شدن، انجام دادن، دست زدن، کار

اقدام

<hr> برابر پارسی : پاک

اقدس

اقدم

اقراء

<hr> مترادف اقرار : ابراز، اذعان، اظهار، اعتراف، تقریر، خستویی <hr> متضاد اقرار : انکار <hr> برابر پارسی : بزبان آوری، آشکارگویی

مترادف اقرار : ابراز، اذعان، اظهار، اعتراف، تقریر، خستویی متضاد اقرار : انکار برابر پارسی : بزبان آوری، آشکارگویی

اقرار

<hr> برابر پارسی : خُستونامه

برابر پارسی : خُستونامه

اقرارنامه

<hr> مترادف اقران : نزدیکان، همالان، هم قطاران، همگنان <hr> متضاد اقران : اغیار

مترادف اقران : نزدیکان، همالان، هم قطاران، همگنان متضاد اقران : اغیار

اقران

<hr> مترادف اقرب : نزدیک تر <hr> متضاد اقرب : اقصا

مترادف اقرب : نزدیک تر متضاد اقرب : اقصا

اقرب

اقرباء

اقرع

<hr> برابر پارسی : بهرگانی، بهره ها، بدهی ها

برابر پارسی : بهرگانی، بهره ها، بدهی ها

اقساط

<hr> مترادف اقسام : انواع، وجوه، انحا، سوگندها <hr> برابر پارسی : جورها، گونه ها

مترادف اقسام : انواع، وجوه، انحا، سوگندها برابر پارسی : جورها، گونه ها

اقسام

<hr> برابر پارسی : ( آقشام ) سر ِشب، سُرنای خواب، شام گاه

برابر پارسی : ( آقشام ) سر ِشب، سُرنای خواب، شام گاه

اقشام

اقشعرار

اقصاء

اقصر

<hr> برابر پارسی : دورتر، دورترین، جای دور

برابر پارسی : دورتر، دورترین، جای دور

اقصی

اقطاب

<hr> مترادف اقطار : آفاق، اقصا، اکناف، اطراف، کران ها، کرانه ها، چکه ها، قطره ها

مترادف اقطار : آفاق، اقصا، اکناف، اطراف، کران ها، کرانه ها، چکه ها، قطره ها

اقطار

اقطاع

اقطع

<hr> برابر پارسی : ( آقطی ) پَلَم، درختِ بیل

برابر پارسی : ( آقطی ) پَلَم، درختِ بیل

اقطی

اقعاد

اقفار

اقفال

<hr> مترادف اقل : اندک، کم، کمتر، کمینه، ناچیز <hr> متضاد اقل : اکثر <hr> برابر پارسی : کمتر، اندک، کم تر

مترادف اقل : اندک، کم، کمتر، کمینه، ناچیز متضاد اقل : اکثر برابر پارسی : کمتر، اندک، کم تر

اقل

اقلاق

اقلال

<hr> مترادف اقلیت : کمترین ها <hr> متضاد اقلیت : اکثریت <hr> برابر پارسی : کمتری، بخش ِ کم تر، کمترین

مترادف اقلیت : کمترین ها متضاد اقلیت : اکثریت برابر پارسی : کمتری، بخش ِ کم تر، کمترین

اقلیت

<hr> مترادف اقلیم : هوا، بوم وبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت <hr> برابر پارسی : کشور، سرزمین، مرزوبوم، آب وهوا

مترادف اقلیم : هوا، بوم وبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت برابر پارسی : کشور، سرزمین، مرزوبوم، آب وهوا

اقلیم

اقلیمیا

اقمار

اقماع

<hr> مترادف اقناع : ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت <hr> برابر پارسی : خرسندشدن، خشنود گردانیدن

مترادف اقناع : ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت برابر پارسی : خرسندشدن، خشنود گردانیدن

اقناع

اقنظاف

اقنوم

اقواء

اقوات

اقوال

اقورایی

اقوش

اقوم

اقوی

اقویا

اقچه

<hr> مترادف اقیانوس : بحر، دریا، قلزم، یم <hr> متضاد اقیانوس : بر، خشکی <hr> برابر پارسی : دریابار، اَبَردریا، ژرف دریا

مترادف اقیانوس : بحر، دریا، قلزم، یم متضاد اقیانوس : بر، خشکی برابر پارسی : دریابار، اَبَردریا، ژرف دریا

اقیانوس

<hr> مترادف ال : ( آل ) اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل، احمر، سرخ، قرمز، پری، جن، زائوترسان، سراب <hr> برابر پارسی : ( آل ) خاندان، تبار، دوده

مترادف ال : ( آل ) اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل، احمر، سرخ، قرمز، پری، جن، زائوترسان، سراب برابر پارسی : ( آل ) خاندان، تبار، دوده

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین