ال . اس . دی

<hr> برابر پارسی : ( آل تمغا ) سُرچه مُهر

برابر پارسی : ( آل تمغا ) سُرچه مُهر

ال تمغا

ال عبا

ال کردن

<hr> برابر پارسی : ( آلا ) روزی ها | مگر، جز، وانگهی

برابر پارسی : ( آلا ) روزی ها | مگر، جز، وانگهی

الا

<hr> برابر پارسی : ( آلاء ) روزی ها

برابر پارسی : ( آلاء ) روزی ها

الاء

الابختکی

<hr> مترادف الات : ( آلات ) ابزار، ادوات، اسباب، افزار، وسایل <hr> برابر پارسی : ( آلات ) ابزارها

مترادف الات : ( آلات ) ابزار، ادوات، اسباب، افزار، وسایل برابر پارسی : ( آلات ) ابزارها

الات

<hr> مترادف الاخون والاخون : ( آلاخون والاخون ) آواره، بی خانمان، بی سروسامان، خانه بدوش، دربدر <hr> برابر پارسی : ( آلاخون والاخون ) آواره، بی خانمان، دربه در

مترادف الاخون والاخون : ( آلاخون والاخون ) آواره، بی خانمان، بی سروسامان، خانه بدوش، دربدر برابر پارسی : ( آلاخون والاخون ) آواره، بی خانمان، دربه در

الاخون والاخون

الاس

الاسکا

<hr> مترادف الاغ : حمار، خر، درازگوش، احمق <hr> برابر پارسی : خر

مترادف الاغ : حمار، خر، درازگوش، احمق برابر پارسی : خر

الاغ

<hr> برابر پارسی : ( آلاف ) هزارها

برابر پارسی : ( آلاف ) هزارها

الاف

<hr> مترادف الاله : ( آلاله ) شقایق، لاله

مترادف الاله : ( آلاله ) شقایق، لاله

الاله

<hr> برابر پارسی : ( آلام ) دردها، رنج ها، دردها

برابر پارسی : ( آلام ) دردها، رنج ها، دردها

الام

الامان

<hr> مترادف الامد : ( آلامد ) رایج، متداول، مد، مرسوم <hr> متضاد الامد : ( آلامد ) دمده

مترادف الامد : ( آلامد ) رایج، متداول، مد، مرسوم متضاد الامد : ( آلامد ) دمده

الامد

<hr> مترادف الان : اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا <hr> برابر پارسی : اکنون، ایدر، این هنگام، اینگاه، هم اکنون، همین دم، همینگاه

مترادف الان : اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا برابر پارسی : اکنون، ایدر، این هنگام، اینگاه، هم اکنون، همین دم، همینگاه

الان

الاو

الاوه

الاپلنگی

<hr> مترادف الاچیق : ( آلاچیق ) سایبان، کپر، کومه <hr> برابر پارسی : ( آلاچیق ) پرچین گاه، آلاچوب، تاژ

مترادف الاچیق : ( آلاچیق ) سایبان، کپر، کومه برابر پارسی : ( آلاچیق ) پرچین گاه، آلاچوب، تاژ

الاچیق

الاکلنگ

الاگارسون

<hr> مترادف الایش : ( آلایش ) ذمیمه، فجور، فسق، ناپاکی، آلودگی، آمیختگی، غل وغش

مترادف الایش : ( آلایش ) ذمیمه، فجور، فسق، ناپاکی، آلودگی، آمیختگی، غل وغش

الایش

الاییدن

الب

الباب

البالو

البالو گیلاس چیدن

<hr> مترادف البته : حتماً، حکماً، مسلماً، یقیناً <hr> برابر پارسی : همانا، هرآینه، بی گمان، اگرچه، با این همه، چرا که نه

مترادف البته : حتماً، حکماً، مسلماً، یقیناً برابر پارسی : همانا، هرآینه، بی گمان، اگرچه، با این همه، چرا که نه

البته

<hr> برابر پارسی : پوشاک

البسه

<hr> مترادف البوم : ( آلبوم ) کلکسیون، مجموعه <hr> برابر پارسی : ( آلبوم ) جُنگ

مترادف البوم : ( آلبوم ) کلکسیون، مجموعه برابر پارسی : ( آلبوم ) جُنگ

البوم

البومین

<hr> مترادف الت : ( آلت ) ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله، اندام، عضو <hr> برابر پارسی : ( آلت ) ابزار، افزار | ابزار

مترادف الت : ( آلت ) ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله، اندام، عضو برابر پارسی : ( آلت ) ابزار، افزار | ابزار

الت

<hr> مترادف التباس : پوشیدگی، شبهه، نهفتگی

مترادف التباس : پوشیدگی، شبهه، نهفتگی

التباس

التثام

التجاء

التجاج

التحاء

التحاد

التحاق

<hr> مترادف التحام : اتصال، پیوستن، جوش خوردن، چسبیدن

مترادف التحام : اتصال، پیوستن، جوش خوردن، چسبیدن

التحام

<hr> مترادف التذاذ : حظ، کیف، لذت

مترادف التذاذ : حظ، کیف، لذت

التذاذ

<hr> برابر پارسی : ( آلترناتیو ) جایگزین

برابر پارسی : ( آلترناتیو ) جایگزین

الترناتیو

التزام

التزام نمودن

<hr> مترادف التصاق : پیوستن، چسبیدن، دوسیدن

مترادف التصاق : پیوستن، چسبیدن، دوسیدن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین