انزعاج

انزواء

<hr> برابر پارسی : ( آنزیم ) زی مایه، کنش گر

برابر پارسی : ( آنزیم ) زی مایه، کنش گر

انزیم

<hr> مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی <hr> برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

انس

انساب

<hr> مترادف انسان : آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس <hr> متضاد انسان : جن، دد، دیو <hr> برابر پارسی : آدم، آدمی، مردم، مردمان

مترادف انسان : آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس متضاد انسان : جن، دد، دیو برابر پارسی : آدم، آدمی، مردم، مردمان

انسان

انسان العین

<hr> مترادف انسانیت : آدمیت، بشریت، مردمی، مروت <hr> متضاد انسانیت : حیوانیت <hr> برابر پارسی : آدمی گری

مترادف انسانیت : آدمیت، بشریت، مردمی، مروت متضاد انسانیت : حیوانیت برابر پارسی : آدمی گری

انسانیت

انسباک

<hr> برابر پارسی : سازمان

انستیتو

<hr> برابر پارسی : هماهنگی، همبستگی

برابر پارسی : هماهنگی، همبستگی

انسجام

<hr> مترادف انسداد : بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر <hr> متضاد انسداد : انفتاح <hr> برابر پارسی : بسته شُدن، بندش

مترادف انسداد : بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر متضاد انسداد : انفتاح برابر پارسی : بسته شُدن، بندش

انسداد

انسدال

انسر

انسراح

انسرینگ

انسلاخ

انسلاک

<hr> برابر پارسی : ( آنسه ) دل آرام، دوشیزه، نیکزن

برابر پارسی : ( آنسه ) دل آرام، دوشیزه، نیکزن

انسه

انسولین

انسکاب

انسیلین

<hr> مترادف انسیکلوپدی : دائره المعارف، دانشنامه، فرهنگنامه <hr> برابر پارسی : ( آنسیکلوپدی ) دانش نامه، فرنودسار، فرهنگ نامه

مترادف انسیکلوپدی : دائره المعارف، دانشنامه، فرهنگنامه برابر پارسی : ( آنسیکلوپدی ) دانش نامه، فرنودسار، فرهنگ نامه

انسیکلوپدی

<hr> مترادف انشا : تحریر، ترقیم، آفرینش، ابداع، ایجاد، خلق <hr> برابر پارسی : خود نوشت

مترادف انشا : تحریر، ترقیم، آفرینش، ابداع، ایجاد، خلق برابر پارسی : خود نوشت

انشا

<hr> برابر پارسی : سخن نگاری

برابر پارسی : سخن نگاری

انشاء

<hr> برابر پارسی : امیدوارم | به امید خدا، امیدوارم | به امید خدا

برابر پارسی : امیدوارم | به امید خدا، امیدوارم | به امید خدا

انشاءالله

انشاد

انشار

انشراح

<hr> مترادف انشعاب : افتراق، پاشیدگی، پراکندگی، تفرقه، تقسیم، جدایی، شاخه، شعبه <hr> برابر پارسی : چند شاخگی، شاخه شاخه شدن

مترادف انشعاب : افتراق، پاشیدگی، پراکندگی، تفرقه، تقسیم، جدایی، شاخه، شعبه برابر پارسی : چند شاخگی، شاخه شاخه شدن

انشعاب

<hr> مترادف انشقاق : انقطاع، بریدگی، ترک خوردگی، شکافتگی

مترادف انشقاق : انقطاع، بریدگی، ترک خوردگی، شکافتگی

انشقاق

انشوده

انصاب

انصات

<hr> برابر پارسی : یاریگران، یاری دهندگان، بخشندگان

برابر پارسی : یاریگران، یاری دهندگان، بخشندگان

انصار

<hr> مترادف انصاف : داد، رحم، عدالت، عدل، مروت، نصفت <hr> متضاد انصاف : بیداد <hr> برابر پارسی : راستی، داد، دادگری، دادمندی

مترادف انصاف : داد، رحم، عدالت، عدل، مروت، نصفت متضاد انصاف : بیداد برابر پارسی : راستی، داد، دادگری، دادمندی

انصاف

<hr> برابر پارسی : براستی، از روی داد، از سر دادگری، به دادمندی، به دُرستی

برابر پارسی : براستی، از روی داد، از سر دادگری، به دادمندی، به دُرستی

انصافا

انصافاً

انصداع

<hr> مترادف انصراف : اعراض، پشیمانی، تغییرعقیده، عدول <hr> برابر پارسی : چشم پوشی، رها کردن، دل برگرفتن، برگشت

مترادف انصراف : اعراض، پشیمانی، تغییرعقیده، عدول برابر پارسی : چشم پوشی، رها کردن، دل برگرفتن، برگشت

انصراف

انصرام

انضاج

<hr> مترادف انضباط : ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم، ادب، نزاکت <hr> برابر پارسی : آراستگی، بسامانی، سامان پذیری، سامان گرفتن

مترادف انضباط : ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم، ادب، نزاکت برابر پارسی : آراستگی، بسامانی، سامان پذیری، سامان گرفتن

انضباط

<hr> مترادف انضمام : الحاق، پیوست، پیوستگی، ضمیمه <hr> برابر پارسی : پیوستگی، پیوستن، همراه

مترادف انضمام : الحاق، پیوست، پیوستگی، ضمیمه برابر پارسی : پیوستگی، پیوستن، همراه

انضمام

انطاق

انطباع

<hr> مترادف انطباق : برابری، وفق، یکسانی <hr> برابر پارسی : همانندی، برابری، یکسانی، همسانی، همتایی، سازش

مترادف انطباق : برابری، وفق، یکسانی برابر پارسی : همانندی، برابری، یکسانی، همسانی، همتایی، سازش

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین