فرهنگ معین

انطلاق

انطماس

انطواء

<hr> برابر پارسی : نگرها، دیدها، چشمان، دیدگان

برابر پارسی : نگرها، دیدها، چشمان، دیدگان

انظار

<hr> مترادف انعام : احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی | چهارپایان، دواب، ستوران <hr> برابر پارسی : دهش، پاداش، دست خوش، شاگردانه

مترادف انعام : احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی | چهارپایان، دواب، ستوران برابر پارسی : دهش، پاداش، دست خوش، شاگردانه

انعام

انعدام

انعزال

<hr> مترادف انعطاف : تساهل، نرمش، نرمی، خمیدگی <hr> برابر پارسی : نرمش، خمیدگی، دولا، دولا شدن

مترادف انعطاف : تساهل، نرمش، نرمی، خمیدگی برابر پارسی : نرمش، خمیدگی، دولا، دولا شدن

انعطاف

<hr> مترادف انعقاد : تشکیل، انجماد، بسته شدن، دلمه شدن، بستن <hr> برابر پارسی : بستن، پیمان بندی، بسته شدن

مترادف انعقاد : تشکیل، انجماد، بسته شدن، دلمه شدن، بستن برابر پارسی : بستن، پیمان بندی، بسته شدن

انعقاد

<hr> مترادف انعکاس : بازتاب، پژواک، طنین، عکس العمل، واژگونی <hr> برابر پارسی : باز تاب، بازتاب، بازخورد، پژواک

مترادف انعکاس : بازتاب، پژواک، طنین، عکس العمل، واژگونی برابر پارسی : باز تاب، بازتاب، بازخورد، پژواک

انعکاس

انغمار

انغماس

انغوزه

<hr> برابر پارسی : ( آنف ) فرمان بُردار

برابر پارسی : ( آنف ) فرمان بُردار

انف

انفاد

انفاذ

انفارکتوس

انفاس

انفاق

انفال

انفت

انفتاح

انفتاق

<hr> مترادف انفجار : ترکیدن، جوشش، غلیان، فوران، شکافتن <hr> برابر پارسی : پکیدن، پکش، پُکِش، تراکش، ترکش، ترکیدن

مترادف انفجار : ترکیدن، جوشش، غلیان، فوران، شکافتن برابر پارسی : پکیدن، پکش، پُکِش، تراکش، ترکش، ترکیدن

انفجار

انفجار جمعیت

انفراج

<hr> مترادف انفراد : انحصار، تنهایی، فردی، ویژگی <hr> متضاد انفراد : عموم <hr> برابر پارسی : تنهایی، یگانه شدن، تک شدن

مترادف انفراد : انحصار، تنهایی، فردی، ویژگی متضاد انفراد : عموم برابر پارسی : تنهایی، یگانه شدن، تک شدن

انفراد

انفس

انفساخ

انفست

<hr> مترادف انفصال : انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی، مفارقت، برکناری، خلع، عزل، انقطاع، گسیختگی <hr> متضاد انفصال : اتصال <hr> برابر پارسی : جدایی، جدا شدن، گسستگی، ناپیوستگی

مترادف انفصال : انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی، مفارقت، برکناری، خلع، عزل، انقطاع، گسیختگی متضاد انفصال : اتصال برابر پارسی : جدایی، جدا شدن، گسستگی، ناپیوستگی

انفصال

انفصالی

انفصام

انفضام

انفطار

<hr> مترادف انفعال : خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی، انابت، پشیمانی، لهف، ندامت، استغفار، تاثر، آزرم، شرم

مترادف انفعال : خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی، انابت، پشیمانی، لهف، ندامت، استغفار، تاثر، آزرم، شرم

انفعال

انفعالات

انفعالی

انفلاق

<hr> مترادف انفلوانزا : ( آنفلوآنزا ) چایش، ریزش، زکام، سرماخوردگی

مترادف انفلوانزا : ( آنفلوآنزا ) چایش، ریزش، زکام، سرماخوردگی

انفلوانزا

<hr> برابر پارسی : دادهورزی

انفورماتیک

<hr> برابر پارسی : ( آنفولانزا ) تب ولرز، چایمان

برابر پارسی : ( آنفولانزا ) تب ولرز، چایمان

انفولانزا

<hr> مترادف انفکاک : انفصال، پراکندگی، تفکیک، جدایی، فک، گسستگی، گسیختگی

مترادف انفکاک : انفصال، پراکندگی، تفکیک، جدایی، فک، گسستگی، گسیختگی

انفکاک

<hr> مترادف انفیه : مخدر، ناس

مترادف انفیه : مخدر، ناس

انفیه

انقاذ

انقاس

انقاض

<hr> مترادف انقباض : فشردگی، گرفتگی، دل گرفتگی، دلگیری <hr> متضاد انقباض : انبساط <hr> برابر پارسی : فشردگی

مترادف انقباض : فشردگی، گرفتگی، دل گرفتگی، دلگیری متضاد انقباض : انبساط برابر پارسی : فشردگی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین