ثمانی

ثمانین

ثمانیه

<hr> مترادف ثمر : بار، بر، ثمار، سود، فایده، میوه، حاصل، نتیجه <hr> برابر پارسی : میوه، بار، بازدهی، درخت

مترادف ثمر : بار، بر، ثمار، سود، فایده، میوه، حاصل، نتیجه برابر پارسی : میوه، بار، بازدهی، درخت

ثمر

<hr> مترادف ثمره : حاصل، ماحصل، نتیجه، بار، بر، ثمار، میوه <hr> برابر پارسی : بار، بازدهی، بهره، میوه، پی آمد، درخت، دستاورد، سود، فرجام

مترادف ثمره : حاصل، ماحصل، نتیجه، بار، بر، ثمار، میوه برابر پارسی : بار، بازدهی، بهره، میوه، پی آمد، درخت، دستاورد، سود، فرجام

ثمره

<hr> مترادف ثمن : ارزش، بها، قیمت، نرخ <hr> برابر پارسی : میوه، سود، بهره، ارزش

مترادف ثمن : ارزش، بها، قیمت، نرخ برابر پارسی : میوه، سود، بهره، ارزش

ثمن

<hr> برابر پارسی : پشیزک، پشیز

برابر پارسی : پشیزک، پشیز

ثمن بخس

<hr> مترادف ثمین : ارزشمند، پرارزش، پربها، پرقیمت، قیمتی، گرانبها، نفیس <hr> متضاد ثمین : کم قیمت

مترادف ثمین : ارزشمند، پرارزش، پربها، پرقیمت، قیمتی، گرانبها، نفیس متضاد ثمین : کم قیمت

ثمین

<hr> مترادف ثنا : تحسین، تمجید، حمد، سپاس، ستایش، مدح، مدیح، مدیحه، منقبت، تحیت، درود، شکر، دعا، ذکر، ذکرجمیل، ذکرخیر <hr> متضاد ثنا : قدح، هجا، هجو <hr> برابر پارسی : سنایش، ستایش، سپاس

مترادف ثنا : تحسین، تمجید، حمد، سپاس، ستایش، مدح، مدیح، مدیحه، منقبت، تحیت، درود، شکر، دعا، ذکر، ذکرجمیل، ذکرخیر متضاد ثنا : قدح، هجا، هجو برابر پارسی : سنایش، ستایش، سپاس

ثنا

<hr> مترادف ثناخوان : دعاگو، ستایشگر، مداح، مدیحه سرا

مترادف ثناخوان : دعاگو، ستایشگر، مداح، مدیحه سرا

ثناخوان

ثناگستری

ثناگویی

ثنایا

ثنوی

<hr> برابر پارسی : دویی

ثنویت

ثنویه

<hr> مترادف ثواب : احسان، کارنیک، نیکی، اجر، پاداش، مزد <hr> متضاد ثواب : عقاب، گناه <hr> برابر پارسی : نیکو کاری، پاداش، بخشش، کرفه

مترادف ثواب : احسان، کارنیک، نیکی، اجر، پاداش، مزد متضاد ثواب : عقاب، گناه برابر پارسی : نیکو کاری، پاداش، بخشش، کرفه

ثواب

ثواب کار

ثواب کاری

ثوابت

<hr> برابر پارسی : کرفه گر، کرفه کار

برابر پارسی : کرفه گر، کرفه کار

ثوابکار

ثواقب

ثوالث

ثوانی

<hr> مترادف ثوب : پیراهن، پیرهن، تن پوش، جامه، رفتار، روش، عمل

مترادف ثوب : پیراهن، پیرهن، تن پوش، جامه، رفتار، روش، عمل

ثوب

ثور

ثوران

<hr> مترادف ثورت : انقلاب، ثوره، شورش، نهضت، کین، کین خواهی، کینه

مترادف ثورت : انقلاب، ثوره، شورش، نهضت، کین، کین خواهی، کینه

ثورت

ثول

ثوم

ثکل

ثکلی

ثیاب

ثیابی

<hr> مترادف ثیب : بی شوهر، بی شوی، بیوه، پسر، عزب، مجرد، زن، نادختر <hr> متضاد ثیب : باکره، بتول، بکر، دوشیزه، عذرا

مترادف ثیب : بی شوهر، بی شوی، بیوه، پسر، عزب، مجرد، زن، نادختر متضاد ثیب : باکره، بتول، بکر، دوشیزه، عذرا

واژه های حرف "ث" - فرهنگ معین