دوبلاژ

<hr> برابر پارسی : دگرزبانی

دوبله

دوبلور

دوبلکس

دوبنده

دوبیتی

<hr> مترادف دوبین : احول، کژبین، لوچ

مترادف دوبین : احول، کژبین، لوچ

دوبین

دوتا

دوتخمه

دوتهی

<hr> برابر پارسی : دو شش

دوجین

دوحه

دوخاتون

دوخت

دوختن

<hr> مترادف دود : بخار، دخان، وافور

مترادف دود : بخار، دخان، وافور

دود

دودآهنگ

دوداهنگ

<hr> مترادف دودل : سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی <hr> متضاد دودل : مصمم

مترادف دودل : سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی متضاد دودل : مصمم

دودل

<hr> مترادف دودلی : بی ثباتی، تذبذب، تردد، تردید، حیرت، شبهه، شک، وسواس <hr> متضاد دودلی : قاطعیت

مترادف دودلی : بی ثباتی، تذبذب، تردد، تردید، حیرت، شبهه، شک، وسواس متضاد دودلی : قاطعیت

دودلی

<hr> مترادف دودمان : آل، اعقاب، تیره، خاندان، خانواده، ذریه، سلسله، طایفه، قبیله، نژاد، نسب، نسل

مترادف دودمان : آل، اعقاب، تیره، خاندان، خانواده، ذریه، سلسله، طایفه، قبیله، نژاد، نسب، نسل

دودمان

<hr> مترادف دوده : اهل بیت، خانواده، دودمان، نسب، مداد، دودک

مترادف دوده : اهل بیت، خانواده، دودمان، نسب، مداد، دودک

دوده

دودوزه بازی کردن

<hr> مترادف دودکش : تنوره، دودآهنگ

مترادف دودکش : تنوره، دودآهنگ

دودکش

دودگون

<hr> مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط <hr> متضاد دور : قریب، نزدیک | <hr> برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط متضاد دور : قریب، نزدیک | برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

دور

دور نویس

دوراغ

<hr> مترادف دوران : اوقات، دوره، زمان، زمانه، عصر، فصل <hr> برابر پارسی : چرخیدن، گردیدن

مترادف دوران : اوقات، دوره، زمان، زمانه، عصر، فصل برابر پارسی : چرخیدن، گردیدن

دوران

<hr> مترادف دوراندیش : احتیاطکار، ژرف بین، عاقبت اندیش، محتاط، هوشیار

مترادف دوراندیش : احتیاطکار، ژرف بین، عاقبت اندیش، محتاط، هوشیار

دوراندیش

دورباش

<hr> مترادف دوربین : تلسکوپ

دوربین

<hr> مترادف دورنما : افق، چشم انداز، منظر، منظره

مترادف دورنما : افق، چشم انداز، منظر، منظره

دورنما

دورنویس

دورنگار

<hr> مترادف دوره : دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام، دنیا، روزگار، مرور، دور، محیط، سیر، گردش، احاطه <hr> برابر پارسی : چرخه

مترادف دوره : دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام، دنیا، روزگار، مرور، دور، محیط، سیر، گردش، احاطه برابر پارسی : چرخه

دوره

دوره کردن

<hr> مترادف دورو : ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق

مترادف دورو : ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق

دورو

<hr> مترادف دورگه : اکدش، دونژاده، خشن، کلفت

مترادف دورگه : اکدش، دونژاده، خشن، کلفت

دورگه

دورگیر

<hr> مترادف دوری : اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کناره گیری، جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، غربت، غیبت، بعد، فاصله، مسافت <hr> متضاد دوری : نزدیکی، وصال

مترادف دوری : اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کناره گیری، جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، غربت، غیبت، بعد، فاصله، مسافت متضاد دوری : نزدیکی، وصال

دوری

دوز

دوز چیدن

<hr> مترادف دوزخ : آتش، جهنم، درک، سقر، نار، نیران، هاویه <hr> متضاد دوزخ : بهشت، فردوس

مترادف دوزخ : آتش، جهنم، درک، سقر، نار، نیران، هاویه متضاد دوزخ : بهشت، فردوس

دوزخ

دوزکومی

دوس

دوسانیدن

<hr> مترادف دوست : آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار <hr> متضاد دوست : دشمن، عدو

مترادف دوست : آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار متضاد دوست : دشمن، عدو

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین