روتختی

روتین

<hr> مترادف روح : جان، روان، امر، وحی، فرشته، ملک، صفا <hr> متضاد روح : جسد، جسم، کالبد <hr> برابر پارسی : روان، روان، جان، فروهر

مترادف روح : جان، روان، امر، وحی، فرشته، ملک، صفا متضاد روح : جسد، جسم، کالبد برابر پارسی : روان، روان، جان، فروهر

روح

<hr> مترادف روح الامین : جبرئیل، فرشته، ملک

مترادف روح الامین : جبرئیل، فرشته، ملک

روح الامین

روح القدس

<hr> مترادف روحانی : آخوند، کاتوزی، مجتهد، ملا، روحی، معنوی، ملکوتی ، جسمانی <hr> متضاد روحانی : غیرروحانی <hr> برابر پارسی : ایرمان، دین یار، کاتوزی، مُغمَرد، مینوی، وخشی

مترادف روحانی : آخوند، کاتوزی، مجتهد، ملا، روحی، معنوی، ملکوتی ، جسمانی متضاد روحانی : غیرروحانی برابر پارسی : ایرمان، دین یار، کاتوزی، مُغمَرد، مینوی، وخشی

روحانی

<hr> برابر پارسی : خوی

روحیه

روخ چکاد

<hr> مترادف رود : جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر، جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک، ساز

مترادف رود : جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر، جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک، ساز

رود

رود جامه

رودبار

رودجامه

<hr> مترادف رودخانه : رود، شط، نهر

مترادف رودخانه : رود، شط، نهر

رودخانه

رودربایستی

رودساز

رودست

رودل

رودلاخ

رودنواز

روده

رودگر

<hr> مترادف روز : نهار، یوم، دوره، زمان، گاه، وقت <hr> متضاد روز : شب، لیل

مترادف روز : نهار، یوم، دوره، زمان، گاه، وقت متضاد روز : شب، لیل

روز

روز سوختن

روز ماه

روز پسین

<hr> مترادف روزافزون : متزاید

مترادف روزافزون : متزاید

روزافزون

<hr> مترادف روزانه : روزمره، هرروز، یومیه

مترادف روزانه : روزمره، هرروز، یومیه

روزانه

روزبان

روزبه

روزخون

روزشمار

<hr> مترادف روزمره : روزانه، هرروزه، یومیه <hr> برابر پارسی : ( روزمرّه ) روزانه | روزانه، هرروز، همه روزه

مترادف روزمره : روزانه، هرروزه، یومیه برابر پارسی : ( روزمرّه ) روزانه | روزانه، هرروز، همه روزه

روزمره

<hr> مترادف روزن : پنجره، درز، دریچه، رخنه، روزنه، سوراخ، شکاف، شکافتگی، منفذ

مترادف روزن : پنجره، درز، دریچه، رخنه، روزنه، سوراخ، شکاف، شکافتگی، منفذ

روزن

<hr> مترادف روزنامه : جریده، ژورنال، نشریه، کارنامه

مترادف روزنامه : جریده، ژورنال، نشریه، کارنامه

روزنامه

<hr> مترادف روزنامه نویس : جریده نگار، خبرنگار، روزنامه نگار، ژورنالیست

مترادف روزنامه نویس : جریده نگار، خبرنگار، روزنامه نگار، ژورنالیست

روزنامه نویس

<hr> مترادف روزه : صوم، امساک

مترادف روزه : صوم، امساک

روزه

روزه خوار

روزپیکر

<hr> مترادف روزگار : اوقات، ایام، دوره، زمان، زمانه، ساعت، عمر، عهد، وقت، جهان، دنیا، دهر، گیتی

مترادف روزگار : اوقات، ایام، دوره، زمان، زمانه، ساعت، عمر، عهد، وقت، جهان، دنیا، دهر، گیتی

روزگار

روزگار بردن

روزگار رفته

روزگار شمردن

روزگار کردن

روزگار یافتن

<hr> مترادف روزی : توشه، رزق، روزینه، قسمت، معیشت، نصیب

مترادف روزی : توشه، رزق، روزینه، قسمت، معیشت، نصیب

روزی

روزیدن

روزینه

<hr> مترادف روستا : آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه

مترادف روستا : آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین