<hr> برابر پارسی : بوییدنی

مشموم

مشنج

مشنع

<hr> مترادف مشنگ : دزد، راهزن، عیار، ابله، احمق، خل، خنگ

مترادف مشنگ : دزد، راهزن، عیار، ابله، احمق، خل، خنگ

مشنگ

<hr> مترادف مشهد : شهادتگاه، قتلگاه، مدفن

مترادف مشهد : شهادتگاه، قتلگاه، مدفن

مشهد

مشهدی

مشهر

<hr> مترادف مشهود : آشکارا، آشکار، بارز، پدیدار، پیدا، جلی، روشن، ظاهر، محسوس، مرئی، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا <hr> متضاد مشهود : ناپیدا، نامشهود <hr> برابر پارسی : پیدا، روشن، نمایان، نمودار

مترادف مشهود : آشکارا، آشکار، بارز، پدیدار، پیدا، جلی، روشن، ظاهر، محسوس، مرئی، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا متضاد مشهود : ناپیدا، نامشهود برابر پارسی : پیدا، روشن، نمایان، نمودار

مشهود

<hr> مترادف مشهور : اسمی، بنام، زبانزد، خنیده نام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، سمر، شهره، شهیر، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی، نبیه <hr> متضاد مشهور : گمنام

مترادف مشهور : اسمی، بنام، زبانزد، خنیده نام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، سمر، شهره، شهیر، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی، نبیه متضاد مشهور : گمنام

مشهور

<hr> مترادف مشوب : آغشته، آمیخته، آلوده، آشفته

مترادف مشوب : آغشته، آمیخته، آلوده، آشفته

مشوب

<hr> مترادف مشورت : تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره <hr> برابر پارسی : رایزنی، کنکاش، همپرسی

مترادف مشورت : تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره برابر پارسی : رایزنی، کنکاش، همپرسی

مشورت

<hr> مترادف مشوش : آسیمه، آشفته، بی آرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان، نامرتب <hr> متضاد مشوش : آرام <hr> برابر پارسی : آشفته، پریشان، نگران

مترادف مشوش : آسیمه، آشفته، بی آرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان، نامرتب متضاد مشوش : آرام برابر پارسی : آشفته، پریشان، نگران

مشوش

<hr> مترادف مشوق : محرض، محرک، مروج <hr> برابر پارسی : برانگیزنده، امیدده

مترادف مشوق : محرض، محرک، مروج برابر پارسی : برانگیزنده، امیدده

مشوق

مشوه

<hr> مترادف مشک : انبانه، انبان، خیک، راویه | سارا، غالیه، نافه

مترادف مشک : انبانه، انبان، خیک، راویه | سارا، غالیه، نافه

مشک

مشک بید

مشک دانه

<hr> مترادف مشک سا : عبیرآمیز، مشک آگین، مشک آلود، مشک بو، مشک بیز، معطر

مترادف مشک سا : عبیرآمیز، مشک آگین، مشک آلود، مشک بو، مشک بیز، معطر

مشک سا

مشک فام

<hr> مترادف مشکات : چراغ، زجاجه، مصباح، چراغدان، معطر

مترادف مشکات : چراغ، زجاجه، مصباح، چراغدان، معطر

مشکات

<hr> مترادف مشکبار : مشک فشان، مشک افشان، معطر، مشک ریز، عطرآگین، مشک سا

مترادف مشکبار : مشک فشان، مشک افشان، معطر، مشک ریز، عطرآگین، مشک سا

مشکبار

مشکدانه

مشکدم

<hr> مترادف مشکل : ابهام آمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مسئله، معقد، مغلق <hr> متضاد مشکل : آسان، ساده، سهل، واضح <hr> برابر پارسی : دشواری، دشوار، پیچیده، چالش، دشواره، سخت

مترادف مشکل : ابهام آمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مسئله، معقد، مغلق متضاد مشکل : آسان، ساده، سهل، واضح برابر پارسی : دشواری، دشوار، پیچیده، چالش، دشواره، سخت

مشکل

<hr> مترادف مشکل پسند : دیرپسند، سخت گیر <hr> متضاد مشکل پسند : آسان گیر <hr> برابر پارسی : سخت پسند، دیرپسند

مترادف مشکل پسند : دیرپسند، سخت گیر متضاد مشکل پسند : آسان گیر برابر پارسی : سخت پسند، دیرپسند

مشکل پسند

مشکمالی

<hr> مترادف مشکو : حرم سرا، حرم خانه، بتخانه، مشکویه، کوشک، قصر، بالاخانه

مترادف مشکو : حرم سرا، حرم خانه، بتخانه، مشکویه، کوشک، قصر، بالاخانه

مشکو

<hr> برابر پارسی : ستوده، درخورسپاس، پسندیده

برابر پارسی : ستوده، درخورسپاس، پسندیده

مشکور

مشکول

<hr> مترادف مشکوک : دودل، مردد، شبهه زا، شبهه ناک، مشتبه، بدگمان، مظنون، شکاک، ظنین <hr> برابر پارسی : دودلی، بدگمان، گمان انگیز، گمانیک

مترادف مشکوک : دودل، مردد، شبهه زا، شبهه ناک، مشتبه، بدگمان، مظنون، شکاک، ظنین برابر پارسی : دودلی، بدگمان، گمان انگیز، گمانیک

مشکوک

مشکک

<hr> مترادف مشکی : تار، تیره، سیاه، قره <hr> متضاد مشکی : سفید

مترادف مشکی : تار، تیره، سیاه، قره متضاد مشکی : سفید

مشکی

<hr> مترادف مشکین : مشک آلود، معطر، منسوب به مشک، مشکی، سیاه <hr> متضاد مشکین : سفید

مترادف مشکین : مشک آلود، معطر، منسوب به مشک، مشکی، سیاه متضاد مشکین : سفید

مشکین

مشکین نفس

<hr> مترادف مشی : تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه، رفتن، راه رفتن، ره نوردی، راه پیمایی، مسیر، خط سیر <hr> برابر پارسی : روند، روش، راه، شیوه، روال

مترادف مشی : تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه، رفتن، راه رفتن، ره نوردی، راه پیمایی، مسیر، خط سیر برابر پارسی : روند، روش، راه، شیوه، روال

مشی

مشی کردن

مشیب

<hr> مترادف مشیت : اراده، خواست، خواهش، عزم، میل، سرنوشت، تقدیر <hr> برابر پارسی : خواست، خواسته، آرزو

مترادف مشیت : اراده، خواست، خواهش، عزم، میل، سرنوشت، تقدیر برابر پارسی : خواست، خواسته، آرزو

مشیت

مشیخت

<hr> مترادف مشید : استوار، محکم، قرص، مرتفع، برافراشته

مترادف مشید : استوار، محکم، قرص، مرتفع، برافراشته

مشید

<hr> مترادف مشیر : رایزن، مستشار، مشاور

مترادف مشیر : رایزن، مستشار، مشاور

مشیر

<hr> مترادف مشیمه : بون، پوگان، رحم، زهدان، سکس، بچه دان

مترادف مشیمه : بون، پوگان، رحم، زهدان، سکس، بچه دان

مشیمه

مشیمیه

<hr> مترادف مص : مک زدن، مکیدن، مک زدنی

مترادف مص : مک زدن، مکیدن، مک زدنی

مص

<hr> مترادف مصائب : مصیبت ها، بلایا، نایبات، رنج ها، سختی ها، سوگ ها، عزاها، ماتم ها

مترادف مصائب : مصیبت ها، بلایا، نایبات، رنج ها، سختی ها، سوگ ها، عزاها، ماتم ها

مصائب

مصاب

<hr> مترادف مصابرت : بردباری، تحمل، شکیبایی، صبر، بردباری کردن، تحمل کردن، شکیبایی ورزیدن، صبر کردن <hr> متضاد مصابرت : ناشکیبایی

مترادف مصابرت : بردباری، تحمل، شکیبایی، صبر، بردباری کردن، تحمل کردن، شکیبایی ورزیدن، صبر کردن متضاد مصابرت : ناشکیبایی

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین