نم نمک

<hr> مترادف نم کرده : رفیقه، مترس، معشوقه، نشمه

مترادف نم کرده : رفیقه، مترس، معشوقه، نشمه

نم کرده

نم کشیدن

<hr> مترادف نما : ظاهر، نمود، شاخص، جبهه، منظره، رویش، نمو، توان، قوه

مترادف نما : ظاهر، نمود، شاخص، جبهه، منظره، رویش، نمو، توان، قوه

نما

نماء

<hr> مترادف نماد : تمثیل، رمز، سمبل، نمودار

مترادف نماد : تمثیل، رمز، سمبل، نمودار

نماد

نمادین

نمار

<hr> مترادف نماز : دعا، صلات، فریضه، نیایش <hr> برابر پارسی : نماژ

مترادف نماز : دعا، صلات، فریضه، نیایش برابر پارسی : نماژ

نماز

نماز بردن

نماز خفتن

نماز پسین

نماز پیشین

نماز گزاردن

نمازخانه

نمازگزاردن

نمازی

<hr> مترادف نمام : بدگو، خبرچین، سخن چین، غماز، مفتری، ناسزاگو، واشی، واشیه، همام <hr> برابر پارسی : سخن چین

مترادف نمام : بدگو، خبرچین، سخن چین، غماز، مفتری، ناسزاگو، واشی، واشیه، همام برابر پارسی : سخن چین

نمام

نماهنگ

<hr> مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا <hr> متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

نمایان

نمایاندن

<hr> مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

نمایش

نمایشنامه

نمایشگاه

<hr> مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

نماینده

<hr> مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

نمایندگی

نمایه

نماییدن

نمد

نمدزین

<hr> مترادف نمدمال : نمدگر

نمدمال

نمدین

نمر

نمرق

<hr> مترادف نمره : شماره، رقم، شمار، عدد <hr> برابر پارسی : شماره، تراز

مترادف نمره : شماره، رقم، شمار، عدد برابر پارسی : شماره، تراز

نمره

نمس

نمش

نمشک

<hr> مترادف نمط : اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریقه، گونه، نحو، وجه <hr> برابر پارسی : نمد

مترادف نمط : اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریقه، گونه، نحو، وجه برابر پارسی : نمد

نمط

<hr> مترادف نمل : مور، مورچه

مترادف نمل : مور، مورچه

نمل

<hr> مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

نمناک

نمنم

<hr> مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش <hr> برابر پارسی : رویش، افزایش

مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش برابر پارسی : رویش، افزایش

نمو

<hr> مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

نمود

<hr> مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

نمودار

<hr> مترادف نمودن : ارائه، عرضه کردن، نشان دادن، نمایاندن، نمایش دادن، آشکار کردن، برملا کردن، فاش کردن، انجام دادن

مترادف نمودن : ارائه، عرضه کردن، نشان دادن، نمایاندن، نمایش دادن، آشکار کردن، برملا کردن، فاش کردن، انجام دادن

نمودن

نموده

<hr> مترادف نمور : مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین

مترادف نمور : مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین

واژه های حرف "ن" - فرهنگ معین