<hr> مترادف نگاهبانی : پاس، حراست، حفاظت، مراقبت، نگهبانی

مترادف نگاهبانی : پاس، حراست، حفاظت، مراقبت، نگهبانی

نگاهبانی

<hr> مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری

مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری

نگاهداری

نگد

نگر

<hr> مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

نگران

<hr> مترادف نگرانی : اضطراب، بیم، تشویش، دلواپسی، دلهره، انتظار، چشمداشت

مترادف نگرانی : اضطراب، بیم، تشویش، دلواپسی، دلهره، انتظار، چشمداشت

نگرانی

<hr> مترادف نگرش : تماشا، دید، نظاره، نظر، نگاه، اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه

مترادف نگرش : تماشا، دید، نظاره، نظر، نگاه، اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه

نگرش

<hr> مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

نگریستن

نگندن

نگنده

نگه

<hr> مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

نگهبان

<hr> مترادف نگهبانی : پاسبانی، پاسداری دیده بانی، حراست، حمایت، محارست، محافظت، مراقبت، مواظبت

مترادف نگهبانی : پاسبانی، پاسداری دیده بانی، حراست، حمایت، محارست، محافظت، مراقبت، مواظبت

نگهبانی

نگوس

نگوسار

<hr> مترادف نگون : سرازیر، سرنگون، نگونسار، وارو، واژگون، برگشته، خم، خمیده <hr> متضاد نگون : راست، شق

مترادف نگون : سرازیر، سرنگون، نگونسار، وارو، واژگون، برگشته، خم، خمیده متضاد نگون : راست، شق

نگون

<hr> مترادف نگون بخت : بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده <hr> متضاد نگون بخت : خوش اقبال، خوشبخت

مترادف نگون بخت : بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده متضاد نگون بخت : خوش اقبال، خوشبخت

نگون بخت

نگون طشت

<hr> مترادف نگونسار : سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون، کج، کژ، معوج <hr> متضاد نگونسار : راست

مترادف نگونسار : سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون، کج، کژ، معوج متضاد نگونسار : راست

نگونسار

نگژده

<hr> مترادف نگین : خاتم، مهر، انگشتری

مترادف نگین : خاتم، مهر، انگشتری

نگین

<hr> مترادف نی : شهنا، قلم، کبر، خیر، نه

مترادف نی : شهنا، قلم، کبر، خیر، نه

نی

نی انبان

نی بست

نی دوده

نی شکر

نی قلیان

نی لبک

نی نی

نی پیچ

<hr> مترادف نیا : پدربزرگ، جد، سلف، نیاکان، نیاک

مترادف نیا : پدربزرگ، جد، سلف، نیاکان، نیاک

نیا

<hr> مترادف نیابت : جانشینی، قائم مقامی، معاونت، نایبی، وکالت <hr> برابر پارسی : جانشینی

مترادف نیابت : جانشینی، قائم مقامی، معاونت، نایبی، وکالت برابر پارسی : جانشینی

نیابت

نیابت داشتن

نیابتا

نیابتاً

نیابه

نیات

نیاح

<hr> مترادف نیاز : احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن، نذری، تحفه، اظهارعشق ، ناز

مترادف نیاز : احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن، نذری، تحفه، اظهارعشق ، ناز

نیاز

نیاز داشتن

نیاز کردن

<hr> مترادف نیازمند : تهی دست، حاجتمند، درویش، عایل، گدا، محتاج، مستمند، مسکین، مفتقر <hr> متضاد نیازمند : بی نیاز، غنی

مترادف نیازمند : تهی دست، حاجتمند، درویش، عایل، گدا، محتاج، مستمند، مسکین، مفتقر متضاد نیازمند : بی نیاز، غنی

نیازمند

نیازی

<hr> مترادف نیام : پوشش، غلاف

مترادف نیام : پوشش، غلاف

نیام

<hr> مترادف نیاک : جد، سلف، نیا

مترادف نیاک : جد، سلف، نیا

نیاک

<hr> مترادف نیاکان : آباء، اجداد، اسلاف، پدران، نیا، نیاگان <hr> متضاد نیاکان : اخلاف

مترادف نیاکان : آباء، اجداد، اسلاف، پدران، نیا، نیاگان متضاد نیاکان : اخلاف

نیاکان

<hr> مترادف نیایش : آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد

مترادف نیایش : آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد

نیایش

<hr> مترادف نیت : آهنگ، اندیشه، باطن، ضمیر، عزم، عزیمت، غرض، فکر، قصد، مراد، مقصد، میل، نقشه <hr> برابر پارسی : آهنگ، آرمان، آرزو، خواست، خواسته

مترادف نیت : آهنگ، اندیشه، باطن، ضمیر، عزم، عزیمت، غرض، فکر، قصد، مراد، مقصد، میل، نقشه برابر پارسی : آهنگ، آرمان، آرزو، خواست، خواسته

واژه های حرف "ن" - فرهنگ معین