گرد گرفتن

گردآوری

<hr> مترادف گرداب : ورطه، طوفان

مترادف گرداب : ورطه، طوفان

گرداب

گرداس

گردافشانی

گرداله

گردالی

<hr> مترادف گردان : دوار، سیار، گردنده، جاری، روان، سیال، متحول، متغیر، منقلب <hr> متضاد گردان : ثابت

مترادف گردان : دوار، سیار، گردنده، جاری، روان، سیال، متحول، متغیر، منقلب متضاد گردان : ثابت

گردان

<hr> مترادف گرداندن : به گردش درآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکت دادن، برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن

مترادف گرداندن : به گردش درآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکت دادن، برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن

گرداندن

گرداننده

<hr> مترادف گرداوری : ( گردآوری ) تالیف، تدوین، جمع آوری، ضبط

مترادف گرداوری : ( گردآوری ) تالیف، تدوین، جمع آوری، ضبط

گرداوری

<hr> مترادف گرداگرد : اطراف، پیرامون، حوالی، حول وحوش، دورتادور

مترادف گرداگرد : اطراف، پیرامون، حوالی، حول وحوش، دورتادور

گرداگرد

گردباد

گردبان

گردبر

گردسوز

<hr> مترادف گردش : پرسه، پیک نیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری، جولان، حرکت، دور، دوران، سیر، تغییر، دگرگونی

مترادف گردش : پرسه، پیک نیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری، جولان، حرکت، دور، دوران، سیر، تغییر، دگرگونی

گردش

<hr> مترادف گردشگاه : پارک، تفرجگاه، تفریحگاه، نزهتگاه

مترادف گردشگاه : پارک، تفرجگاه، تفریحگاه، نزهتگاه

گردشگاه

گردشگر

گردشگری

گردل

گردماه

گردمشت

<hr> مترادف گردن : جید، خر، عنق، معطف

مترادف گردن : جید، خر، عنق، معطف

گردن

گردن افراز

گردن افراشتن

گردن برده

<hr> مترادف گردن بند : طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره

مترادف گردن بند : طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره

گردن بند

گردن تافتن

گردن خاریدن

گردن دادن

گردن زدن

گردن شق

<hr> مترادف گردن فراز : سربلند، مفتخر، طاغی، عاصی، گردنکش، خودپسند، متکبر، مغرور، زورمند، قوی <hr> متضاد گردن فراز : سربزیر، ناتوان

مترادف گردن فراز : سربلند، مفتخر، طاغی، عاصی، گردنکش، خودپسند، متکبر، مغرور، زورمند، قوی متضاد گردن فراز : سربزیر، ناتوان

گردن فراز

گردن نهادن

گردن پیچیدن

<hr> مترادف گردن کلفت : زورمند، قلچماق، نیرومند، زورگو، قلدر <hr> متضاد گردن کلفت : نزار

مترادف گردن کلفت : زورمند، قلچماق، نیرومند، زورگو، قلدر متضاد گردن کلفت : نزار

گردن کلفت

گردن گرفتن

<hr> مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

گردنا

گردناج

گردنامه

<hr> مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

گردنه

<hr> مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی <hr> متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

گردنکش

گردنگ

گردنی

گردنی کردن

<hr> مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

واژه های حرف "گ" - فرهنگ معین