اعلامیه دادن

اعلامیه رسمی

<hr> برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

اعلان

اعلان خطر

اعلان خطر سمعی

اعلان شده

اعلان نمایش

اعلان کردن

اعلانی

اعلی

اعلی ترین

اعلی درجه

اعلیحضرت

اعلیحضرتا

اعماقی

<hr> مترادف اعمال : اجرا، انجام <hr> برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

مترادف اعمال : اجرا، انجام برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

اعمال

اعمال زور

اعمال زور کردن

اعمال شاقه

اعمال شدنی

اعمال نفوذ کردن

اعمال نیرو بر روی چیزی

<hr> برابر پارسی : ورزاندن، ورزانش، ورزانیدن

برابر پارسی : ورزاندن، ورزانش، ورزانیدن

اعمال کردن

اعمال کردنی

اعمال کننده

<hr> مترادف اعمی : بی چشم، روشندل، کور، نابینا <hr> متضاد اعمی : بینا

مترادف اعمی : بی چشم، روشندل، کور، نابینا متضاد اعمی : بینا

اعمی

اعوا کردن

<hr> مترادف اعوج : کج، کژ، ناراست، بداخلاق، بدخلق، بدخو <hr> متضاد اعوج : راست

مترادف اعوج : کج، کژ، ناراست، بداخلاق، بدخلق، بدخو متضاد اعوج : راست

اعوج

<hr> مترادف اعوجاج : انحنا، پیچیدگی، کجی، کژی، نادرستی، ناراستی <hr> برابر پارسی : کژیدن، کژگرایی

مترادف اعوجاج : انحنا، پیچیدگی، کجی، کژی، نادرستی، ناراستی برابر پارسی : کژیدن، کژگرایی

اعوجاج

<hr> مترادف اعیان : اغنیا، ثروتمندان، دولتمندان، اشراف، معاریف، نجبا، نخبگان، اموال غیرمنقول، زمین <hr> برابر پارسی : بزرگان، توانگران، مهان

مترادف اعیان : اغنیا، ثروتمندان، دولتمندان، اشراف، معاریف، نجبا، نخبگان، اموال غیرمنقول، زمین برابر پارسی : بزرگان، توانگران، مهان

اعیان

اعیان زاده

اعیانی

<hr> مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست <hr> متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

اغاز

اغاز تاریخ

اغاز شدن

اغاز شدن یا کردن

اغاز عمل

اغاز فصل جدید

اغاز مدهوش کردن

اغاز نهادن

اغاز و فرجام

اغاز کار

اغاز کردن

اغازی

اغازیان

اغازیدن

<hr> مترادف اغبر : خاک آلود، غبارآلود، گردآلود، خاکی رنگ، سیاه، نیلگون

مترادف اغبر : خاک آلود، غبارآلود، گردآلود، خاکی رنگ، سیاه، نیلگون

اغبر

<hr> مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی <hr> متضاد اغتشاش : آرامش <hr> برابر پارسی : آشفتگی، شورش

مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی متضاد اغتشاش : آرامش برابر پارسی : آشفتگی، شورش

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد