مترادف و متضاد

استخوانهای مهره

استخوانهای کف دست و دست

استخوانی

استخوانی شدن

استخوانی کردن

<hr> مترادف استدعا : التماس، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست <hr> برابر پارسی : خواهش، درخواست

مترادف استدعا : التماس، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست برابر پارسی : خواهش، درخواست

استدعا

<hr> برابر پارسی : درخواست

استدعاء

استدعاء کردن

استدعاء کننده

<hr> مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه <hr> برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

استدلال

استدلال غلط

استدلال غلط و غیر منطقی

استدلال مخالف

استدلال نظری

استدلال نظری کردن

<hr> برابر پارسی : برهانیدن

استدلال کردن

استدلال کننده

استدلال کننده موشکاف

استدلالی

<hr> مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

استر

استر برنجی یا فلزی

استر دوزی

استر کاری

استر کردن

استر گذاشتن

<hr> برابر پارسی : راهبرد

استراتژی

<hr> مترادف استراحت : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت <hr> برابر پارسی : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودگی، آسودن

مترادف استراحت : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت برابر پارسی : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودگی، آسودن

استراحت

استراحت نیمروز

<hr> برابر پارسی : آرمیدن، آسودن، درازکشیدن

برابر پارسی : آرمیدن، آسودن، درازکشیدن

استراحت کردن

<hr> مترادف استراحتگاه : آسایشگاه

مترادف استراحتگاه : آسایشگاه

استراحتگاه

استراحتگاه بی خطر

<hr> مترادف استراق : دزدی، دستبرد، سرقت <hr> برابر پارسی : دزدی، دزدیدن

مترادف استراق : دزدی، دستبرد، سرقت برابر پارسی : دزدی، دزدیدن

استراق

استراق سمع کردن

<hr> مترادف استرداد : بازستانی، پس دهی، تحویل دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی، بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن <hr> برابر پارسی : پس دادن، بازگرداندن، برگرداندن، بازپس گیری، پس گیری، واپسداد

مترادف استرداد : بازستانی، پس دهی، تحویل دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی، بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن برابر پارسی : پس دادن، بازگرداندن، برگرداندن، بازپس گیری، پس گیری، واپسداد

استرداد

استرداد محرمین بدولت متبوعه

استردوز

استرنم

استرونتیوم

استرکنین

استری

استسقاء

استسقایی

<hr> مترادف استشمام : استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن <hr> برابر پارسی : بوییدن، بو کشیدن، بو کردن

مترادف استشمام : استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن برابر پارسی : بوییدن، بو کشیدن، بو کردن

استشمام

استشمام هوای خفه و گرفته

استشمام کردن

<hr> مترادف استشهاد : تاییدیه، شهادت نامه، صورت مجلس، گواهی <hr> برابر پارسی : گواهی، گواهی خواهی

مترادف استشهاد : تاییدیه، شهادت نامه، صورت مجلس، گواهی برابر پارسی : گواهی، گواهی خواهی

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد