استشهادی

<hr> مترادف استصواب : درست انگاری، صلاحدید، صوابدید <hr> برابر پارسی : راهنمایی خواهی

مترادف استصواب : درست انگاری، صلاحدید، صوابدید برابر پارسی : راهنمایی خواهی

استصواب

<hr> مترادف استطاعت : تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت <hr> برابر پارسی : توانمندی، بی نیازی، توانگری

مترادف استطاعت : تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت برابر پارسی : توانمندی، بی نیازی، توانگری

استطاعت

استطاعت داشتن

استطاله بافتی

استطاله زیر گلوی مرغ

<hr> مترادف استطلاع : استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال

مترادف استطلاع : استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال

استطلاع

<hr> مترادف استظهار : اطمینان، اعتماد، پشتگرمی، دلگرمی، قوی پشتی

مترادف استظهار : اطمینان، اعتماد، پشتگرمی، دلگرمی، قوی پشتی

استظهار

<hr> مترادف استعاره : اشاره، ایما، تعریض، تلمیح، تمثیل، رمز، کنایه <hr> برابر پارسی : مانندگویی

مترادف استعاره : اشاره، ایما، تعریض، تلمیح، تمثیل، رمز، کنایه برابر پارسی : مانندگویی

استعاره

استعاره ای

<hr> مترادف استعاری : رمزی، سمبلیک، کنایی، مجازی

مترادف استعاری : رمزی، سمبلیک، کنایی، مجازی

استعاری

<hr> مترادف استعانت : کمک، مدد، مددطلبی، معاضدت، یاری، یاری خواهی

مترادف استعانت : کمک، مدد، مددطلبی، معاضدت، یاری، یاری خواهی

استعانت

استعانت مالی

<hr> مترادف استعداد : آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ <hr> برابر پارسی : توانایی، توانایی کار، توانش، درونداشت، شایستگی

مترادف استعداد : آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ برابر پارسی : توانایی، توانایی کار، توانش، درونداشت، شایستگی

استعداد

استعداد خوردن

استعداد ذاتی

استعداد فکری

استعداد نهانی

استعداد هنرهای زیبا یا فنون

استعداد هنرپیشگی

استعداد هنری

استعداد پیشرفت

<hr> مترادف استعفا : برکناری خواهی، بی کاری، کناره گیری <hr> برابر پارسی : کناره گیری، کناره جویی

مترادف استعفا : برکناری خواهی، بی کاری، کناره گیری برابر پارسی : کناره گیری، کناره جویی

استعفا

<hr> برابر پارسی : کناره جستن

برابر پارسی : کناره جستن

استعفا دادن

استعفا دادن از

<hr> برابر پارسی : کناره جویی، کناره گیری

برابر پارسی : کناره جویی، کناره گیری

استعفاء

<hr> مترادف استعلاج : چاره جویی، درمان جویی، درمان خواهی، شفاخواهی

مترادف استعلاج : چاره جویی، درمان جویی، درمان خواهی، شفاخواهی

استعلاج

<hr> مترادف استعلام : استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سؤال <hr> برابر پارسی : پرسش، پرسیدن، آگاهی خواستن

مترادف استعلام : استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سؤال برابر پارسی : پرسش، پرسیدن، آگاهی خواستن

استعلام

<hr> مترادف استعمار : استثمار، توسعه طلبی، سلطه جویی <hr> برابر پارسی : بهره کشی، زورگویی، سود جویی

مترادف استعمار : استثمار، توسعه طلبی، سلطه جویی برابر پارسی : بهره کشی، زورگویی، سود جویی

استعمار

<hr> مترادف استعمار طلب : استثمارگر، امپریالیست، مستعمره چی

مترادف استعمار طلب : استثمارگر، امپریالیست، مستعمره چی

استعمار طلب

<hr> مترادف استعمار طلبی : استعمارگرایی، امپریالیسم، توسعه طلبی

مترادف استعمار طلبی : استعمارگرایی، امپریالیسم، توسعه طلبی

استعمار طلبی

استعمار گرای

استعمارطلب

استعمارطلبی

<hr> مترادف استعمال : استفاده، کاربرد، مصرف <hr> برابر پارسی : کاربرد، بکاربردن، بکارگیری

مترادف استعمال : استفاده، کاربرد، مصرف برابر پارسی : کاربرد، بکاربردن، بکارگیری

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد