افتضاح اور

افرا

<hr> مترادف افراخته : افراشته، اهتزاز، بلند

مترادف افراخته : افراشته، اهتزاز، بلند

افراخته

<hr> برابر پارسی : مردم، کسان

برابر پارسی : مردم، کسان

افراد

افراد کشور ظلمات

<hr> مترادف افراز : تفکیک، جداسازی

مترادف افراز : تفکیک، جداسازی

افراز

افرازیاب

افراشتن

<hr> مترادف افراشته : اهتزاز، بلند، مرتفع <hr> متضاد افراشته : نگون

مترادف افراشته : اهتزاز، بلند، مرتفع متضاد افراشته : نگون

افراشته

افراشتگی

<hr> مترادف افراط : اغراق، تفریط، زیاده روی، گزافه، مبالغه <hr> متضاد افراط : تفریط <hr> برابر پارسی : تندروی، بسیارخواهی، فراخروی

مترادف افراط : اغراق، تفریط، زیاده روی، گزافه، مبالغه متضاد افراط : تفریط برابر پارسی : تندروی، بسیارخواهی، فراخروی

افراط

افراط در استعمال صحیح الفاظ

افراط در انجام وظیفه

افراط در شرب

افراط در مراعات قانون

افراط کار

افراط کاری

افراط کردن

افراط گرایی

<hr> برابر پارسی : گزاف گرا، گزاف اندیش، زیاده رو، تند رو، پی فراخ

برابر پارسی : گزاف گرا، گزاف اندیش، زیاده رو، تند رو، پی فراخ

افراطی

افرای سخت

افرای قندی

<hr> مترادف افروختن : برافروختن، روشن کردن، شعله ور کردن، گرا، مشتعل کردن <hr> متضاد افروختن : اطفا

مترادف افروختن : برافروختن، روشن کردن، شعله ور کردن، گرا، مشتعل کردن متضاد افروختن : اطفا

افروختن

<hr> مترادف افروخته : شعله ور، محترق، مشتعل <hr> متضاد افروخته : خاموش، منطفی

مترادف افروخته : شعله ور، محترق، مشتعل متضاد افروخته : خاموش، منطفی

افروخته

افروختگی

افروزه

<hr> مترادف افریدن : ( آفریدن ) ابداع، ایجاد، خلق، ساختن

مترادف افریدن : ( آفریدن ) ابداع، ایجاد، خلق، ساختن

افریدن

<hr> مترادف افریده : ( آفریده ) خلق، ساخته، مخلوق، مصنوع <hr> متضاد افریده : ( آفریده ) آفریدگار، آفریننده

مترادف افریده : ( آفریده ) خلق، ساخته، مخلوق، مصنوع متضاد افریده : ( آفریده ) آفریدگار، آفریننده

افریده

افریده نشده

<hr> مترادف افریدگار : ( آفریدگار ) آفریننده، الله، ایزد، پروردگار، خالق، خدا، دادار، رب، کردگار، موجد، یزدان <hr> متضاد افریدگار : ( آفریدگار ) مخلوق

مترادف افریدگار : ( آفریدگار ) آفریننده، الله، ایزد، پروردگار، خالق، خدا، دادار، رب، کردگار، موجد، یزدان متضاد افریدگار : ( آفریدگار ) مخلوق

افریدگار

افریقا

افریقایی

<hr> مترادف افرین : ( آفرین ) دعا، نیایش، تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح، احسنت، به به، حبذا، خوشا، خه خه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه، خوشی، خیر، سعادت <hr> متضاد افرین : ( آفرین ) لعن، نفرین

مترادف افرین : ( آفرین ) دعا، نیایش، تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح، احسنت، به به، حبذا، خوشا، خه خه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه، خوشی، خیر، سعادت متضاد افرین : ( آفرین ) لعن، نفرین

افرین

افرین گفتن

<hr> مترادف افرینش : ( آفرینش ) ابداع، انشا، تکوین، خلق، خلقت، سرشت، صنع، طبیعت، فطرت، کون، نهاد، عالم، مخلوقات، هستی

مترادف افرینش : ( آفرینش ) ابداع، انشا، تکوین، خلق، خلقت، سرشت، صنع، طبیعت، فطرت، کون، نهاد، عالم، مخلوقات، هستی

افرینش

<hr> مترادف افریننده : ( آفریننده ) آفرینشگر، جان آفرین، خالق، بادی، سازنده، صانع، مبدع

مترادف افریننده : ( آفریننده ) آفرینشگر، جان آفرین، خالق، بادی، سازنده، صانع، مبدع

افریننده

افرینندگی

<hr> مترادف افزار : آلت، ابزار، مایه، وسیله <hr> برابر پارسی : ابزار

مترادف افزار : آلت، ابزار، مایه، وسیله برابر پارسی : ابزار

افزار

افزارمند

<hr> مترادف افزایش : ازدیاد، استکثار، اضافه، افزونی، تزاید، تکثیر، فزونی <hr> متضاد افزایش : کاهش

مترادف افزایش : ازدیاد، استکثار، اضافه، افزونی، تزاید، تکثیر، فزونی متضاد افزایش : کاهش

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد