افزایش قلیای بدن

افزایش میزان رای

افزایش ناگهانی

افزایش نرخ اجناس

افزایش پذیر

افزایشگر

افزایشی

افزاینده

افزودن

افزودن بر

افزودن به

افزودنی

افزوده

افزوده شدن

<hr> مترادف افزون : اضافه، بسیار، بیش، زیاد، علاوه، متجاوز

مترادف افزون : اضافه، بسیار، بیش، زیاد، علاوه، متجاوز

افزون

افزون بودن بر

افزون شدگی

افزونه

افزونگی

<hr> مترادف افزونی : بیشی، زیادت، فراوانی، فزونی

مترادف افزونی : بیشی، زیادت، فراوانی، فزونی

افزونی

<hr> مترادف افساد : بداصلی، تباهی، تبهکاری، فساد، مفسده

مترادف افساد : بداصلی، تباهی، تبهکاری، فساد، مفسده

افساد

<hr> مترادف افسار : دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار

مترادف افسار : دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار

افسار

افسار بستن

افسار زدن

افسار سگ و حیوانات مشابه

افسار کردن

افسار گسیختگی

افسار گیسخته

<hr> مترادف افسارگسیخته : رها، لجام گسیخته، ول <hr> متضاد افسارگسیخته : مهار

مترادف افسارگسیخته : رها، لجام گسیخته، ول متضاد افسارگسیخته : مهار

افسارگسیخته

<hr> مترادف افسانه : اسطوره، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، قصه

مترادف افسانه : اسطوره، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، قصه

افسانه

افسانه امیز

افسانه شمال اروپا

افسانه شناس

افسانه شناسی

افسانه نویس

افسانه هاو روایات قومی

افسانه های قومی واجدادی

افسانه وار

افسانه پردازی کردن

افسانه یونان

افسانه یونانی

افسانهای

افسانهپرداز

افسانهگو

افست

<hr> مترادف افسر : صاحب منصب، تاج، دیهیم، کلیل

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد