مترادف و متضاد

افشانده

افشانه

افشانک

<hr> مترادف افشاگری : برملاسازی، پرده دری، رسواسازی، رسوایی، شوخ چشمی <hr> متضاد افشاگری : اختفا، پنهان سازی <hr> برابر پارسی : برون افکنی

مترادف افشاگری : برملاسازی، پرده دری، رسواسازی، رسوایی، شوخ چشمی متضاد افشاگری : اختفا، پنهان سازی برابر پارسی : برون افکنی

افشاگری

<hr> مترادف افشره : شیره، عصاره، عصیر

مترادف افشره : شیره، عصاره، عصیر

افشره

افشره نارنج

<hr> مترادف افضل : برتر، بهتر، فاضل تر <hr> برابر پارسی : برتر، افزونتر

مترادف افضل : برتر، بهتر، فاضل تر برابر پارسی : برتر، افزونتر

افضل

<hr> برابر پارسی : چاشت شامگاهی

برابر پارسی : چاشت شامگاهی

افطار

<hr> مترادف افعی : اژدر، اژدها، ثعبان، مار <hr> برابر پارسی : اژدها، اژدر

مترادف افعی : اژدر، اژدها، ثعبان، مار برابر پارسی : اژدها، اژدر

افعی

افعی وار

<hr> مترادف افغان : زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو

مترادف افغان : زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو

افغان

<hr> مترادف افق : کرانه، کران، چشم انداز، دورنما <hr> برابر پارسی : کران، دوردست، فراس، کرانه

مترادف افق : کرانه، کران، چشم انداز، دورنما برابر پارسی : کران، دوردست، فراس، کرانه

افق

افق فکری

افق مرئی

<hr> برابر پارسی : ترازی، ستانی

برابر پارسی : ترازی، ستانی

افقی

<hr> مترادف افلاس : اعسار، بی چیزی، بی نوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی <hr> متضاد افلاس : یسر

مترادف افلاس : اعسار، بی چیزی، بی نوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی متضاد افلاس : یسر

افلاس

افلاطون

افلاطونی

افلاک نما

<hr> مترادف افلیج : زمینگیر، شل، فلج، معلول <hr> برابر پارسی : زمین گیر

مترادف افلیج : زمینگیر، شل، فلج، معلول برابر پارسی : زمین گیر

افلیج

افند

<hr> مترادف افندی : آقا، ارباب، بزرگ، بزرگوار، سرور

مترادف افندی : آقا، ارباب، بزرگ، بزرگوار، سرور

افندی

<hr> مترادف افول : غروب، انحطاط، زوال، نابودی <hr> متضاد افول : طلوع <hr> برابر پارسی : فرو رفتن، ناپدیدی، از دید رفتن

مترادف افول : غروب، انحطاط، زوال، نابودی متضاد افول : طلوع برابر پارسی : فرو رفتن، ناپدیدی، از دید رفتن

افول

افول کردن

<hr> مترادف افکار : اذهان، اندیشه ها، فکرها <hr> برابر پارسی : اندیشه ها، پندار، اندیشه ها

مترادف افکار : اذهان، اندیشه ها، فکرها برابر پارسی : اندیشه ها، پندار، اندیشه ها

افکار

افکندن

افکنش

افکنشی

<hr> مترادف افگار : خسته، دل آزرده، رنجه، فگار، مجروح

مترادف افگار : خسته، دل آزرده، رنجه، فگار، مجروح

افگار

<hr> مترادف افیون : تریاک، روانگردان، مخدر <hr> برابر پارسی : خشخاش، اَپیون

مترادف افیون : تریاک، روانگردان، مخدر برابر پارسی : خشخاش، اَپیون

افیون

افیون دار

<hr> مترادف افیونی : تریاکی، معتاد، وافوری

مترادف افیونی : تریاکی، معتاد، وافوری

افیونی

اقا خرس

اقا منشانه

<hr> مترادف اقارب : اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان <hr> متضاد اقارب : بیگانگان <hr> برابر پارسی : نزدیکان، خویشان، بستگان

مترادف اقارب : اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان متضاد اقارب : بیگانگان برابر پارسی : نزدیکان، خویشان، بستگان

اقارب

اقاقیا

<hr> مترادف اقاله : الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض، اغماض، بخشیدن، گذشت

مترادف اقاله : الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض، اغماض، بخشیدن، گذشت

اقاله

<hr> مترادف اقامت : اتراق، توقف، سکنا، سکونت، ماندن <hr> برابر پارسی : ماندن، زیستن، ماندگار شدن، ماندگاری

مترادف اقامت : اتراق، توقف، سکنا، سکونت، ماندن برابر پارسی : ماندن، زیستن، ماندگار شدن، ماندگاری

اقامت

اقامت داشتن

اقامت طولانی کردن

اقامت کردن

اقامت گزیدن

اقامت گزین در زمین غیر معمور

<hr> مترادف اقامتگاه : اتراقگاه، توقفگاه، منزلگاه، مسکن، موطن

مترادف اقامتگاه : اتراقگاه، توقفگاه، منزلگاه، مسکن، موطن

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد