الهه شعر و موسیقی

الهه عشق و زیبایی

الهه ماه

الهه ماه و شکار

الهه پیروزی

الههء عشق و زیبایی

الههء عقل و زیبایی

الههء ماه و شکار حیوانات وحشی

<hr> مترادف الهی : ایزدی، خدایی، ربانی، یزدانی <hr> برابر پارسی : خدایا، خدایی

مترادف الهی : ایزدی، خدایی، ربانی، یزدانی برابر پارسی : خدایا، خدایی

الهی

الهیات

الو

الواتی

الوار

الوار انباشتن

الوار دار کردن

الوار را قطع کردن

الوار سازی

الوار فروش

الوار کوتاه

الوار یا تیر مخصوص ستون سازی

الوارساز

الوارکاری

<hr> مترادف الواط : اوباش، لات، هرزه

مترادف الواط : اوباش، لات، هرزه

الواط

<hr> مترادف الواطی : خوش گذرانی، عیاشی، فسق وفجور، هرزگی

مترادف الواطی : خوش گذرانی، عیاشی، فسق وفجور، هرزگی

الواطی

الواطی کردن

<hr> مترادف الوان : رنگ ها، رنگارنگ، رنگین، ملون، نگارین، اقسام، انواع، گوناگون <hr> برابر پارسی : رنگ وارنگ

مترادف الوان : رنگ ها، رنگارنگ، رنگین، ملون، نگارین، اقسام، انواع، گوناگون برابر پارسی : رنگ وارنگ

الوان

الوبالو

الوبخارا

<hr> مترادف الودن : ( آلودن ) آغشتن، آلوده کردن، کثیف کردن، ملوث کردن <hr> متضاد الودن : ( آلودن ) پالودن

مترادف الودن : ( آلودن ) آغشتن، آلوده کردن، کثیف کردن، ملوث کردن متضاد الودن : ( آلودن ) پالودن

الودن

<hr> مترادف الوده : ( آلوده ) پلید، جنب، چرکین، چرک آلود، چرک، کثیف، ملوث، ناپاک، ناشسته، نجس <hr> متضاد الوده : ( آلوده ) پاک، پاکدامن، تمیز، مبرا

مترادف الوده : ( آلوده ) پلید، جنب، چرکین، چرک آلود، چرک، کثیف، ملوث، ناپاک، ناشسته، نجس متضاد الوده : ( آلوده ) پاک، پاکدامن، تمیز، مبرا

الوده

الوده با دود

الوده به تخم حشرات

<hr> مترادف الوده دامن : ( آلوده دامن ) بدکار، بدنام، بی عفاف، تردامن، فاسق، گناهکار <hr> متضاد الوده دامن : ( آلوده دامن ) پاکدامن، عفیف

مترادف الوده دامن : ( آلوده دامن ) بدکار، بدنام، بی عفاف، تردامن، فاسق، گناهکار متضاد الوده دامن : ( آلوده دامن ) پاکدامن، عفیف

الوده دامن

الوده سازی

الوده شدن

الوده کردن

الوده کننده

الودگر

<hr> مترادف الودگی : ( آلودگی ) پلیدی، کثافت، ناپاکی، فجور، فسق، گناه، آغشتگی، آلوده شدن، درگیری، دین، قرض، وامداری، به انحطاطکشیده شدن، منحطشدن <hr> متضاد الودگی : ( آلودگی ) تمیزی، عصمت

مترادف الودگی : ( آلودگی ) پلیدی، کثافت، ناپاکی، فجور، فسق، گناه، آغشتگی، آلوده شدن، درگیری، دین، قرض، وامداری، به انحطاطکشیده شدن، منحطشدن متضاد الودگی : ( آلودگی ) تمیزی، عصمت

الودگی

الودگی به شپش

الودگی به شپش یا شپشک

<hr> مترادف الوف : هزاران، هزارها، هزارگان

مترادف الوف : هزاران، هزارها، هزارگان

الوف

الومینیوم بنام اختصاری

<hr> مترادف الونک : ( آلونک ) بیغوله، جان پناه، زاغه، کلبه، کومه

مترادف الونک : ( آلونک ) بیغوله، جان پناه، زاغه، کلبه، کومه

الونک

<hr> مترادف الوهیت : الهی، خدایی، ربانیت، ربوبیت، صمدیت

مترادف الوهیت : الهی، خدایی، ربانیت، ربوبیت، صمدیت

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد