امارگیری نفوس بشر

اماری

<hr> مترادف اماس : ( آماس ) آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تاول، تورم، دمل، نفخ، ورم

مترادف اماس : ( آماس ) آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تاول، تورم، دمل، نفخ، ورم

اماس

اماس استخوان

اماس اپاندیس

اماس برون شامه قلب

اماس خشک نای

اماس دار

اماس شامه ریه

اماس ضمیمه روده

اماس غده های پستان

اماس قولون

اماس مخ

اماس معده

اماس مفصل

اماس ملتحمه

اماس نای

اماس نایژه

اماس و التهاب لثه دندان

اماس پاشام مغز

اماس پوست

اماس چشم

اماس کاسه زانو

اماس کبدی

اماس کردن

اماس کرده

اماس کننده

اماس کیسه های مفصلی

اماس گوش

اماس گیاهی یا حیوانی

اماس یا ورم مهره پشت

اماسی

اماسیده

<hr> مترادف اماله : تزریق، تنقیه، حقنه، روبش

مترادف اماله : تزریق، تنقیه، حقنه، روبش

اماله

اماله کردن

<hr> مترادف امام : معصوم، ولی، پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب، پیش نماز <hr> متضاد امام : ماموم <hr> برابر پارسی : پیشوا

مترادف امام : معصوم، ولی، پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب، پیش نماز متضاد امام : ماموم برابر پارسی : پیشوا

امام

<hr> مترادف امامت : ولایت، پیشوایی، رهبری، زعامت، پیش نمازی <hr> متضاد امامت : پس نمازی، مامومی

مترادف امامت : ولایت، پیشوایی، رهبری، زعامت، پیش نمازی متضاد امامت : پس نمازی، مامومی

امامت

<hr> مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون <hr> برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

امان

<hr> برابر پارسی : پناهندگی دادن، پناه دادن

برابر پارسی : پناهندگی دادن، پناه دادن

امان دادن

امان نامه

<hr> مترادف امانت : بسته، سپرده، ودیعه، درستکاری، راستی، زنهار <hr> متضاد امانت : خیانت <hr> برابر پارسی : سپردگانی، سپرده

مترادف امانت : بسته، سپرده، ودیعه، درستکاری، راستی، زنهار متضاد امانت : خیانت برابر پارسی : سپردگانی، سپرده

امانت

امانت دادگاه

<hr> مترادف امانت دار : امانت نگهدار، امین، درستکار، مصیب <hr> متضاد امانت دار : امانت خوار، صحیح العمل

مترادف امانت دار : امانت نگهدار، امین، درستکار، مصیب متضاد امانت دار : امانت خوار، صحیح العمل

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد