امانت گیری

امانتدار

امانتی

<hr> مترادف اماکن : امکنه، جاها، سرزمین ها، مقام ها، مکان ها

مترادف اماکن : امکنه، جاها، سرزمین ها، مقام ها، مکان ها

اماکن

امایش

امایشی

<hr> مترادف امبولانس : ( آمبولانس ) بیمارکش، نعش کش <hr> برابر پارسی : ( آمبولانس ) بیماربر

مترادف امبولانس : ( آمبولانس ) بیمارکش، نعش کش برابر پارسی : ( آمبولانس ) بیماربر

امبولانس

<hr> مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت <hr> برابر پارسی : مردم

مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت برابر پارسی : مردم

امت

<hr> مترادف امتثال : اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری

مترادف امتثال : اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری

امتثال

<hr> مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی <hr> برابر پارسی : آزمایش، آزمون

مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی برابر پارسی : آزمایش، آزمون

امتحان

امتحان با اسید

امتحان حساب

امتحان سخت

امتحان سخت برای اثبات بیگناهای

امتحان شفاهی

امتحان مقدماتی

امتحان مقدماتی بعمل اوردن

امتحان نشده

امتحان نمودن

امتحان نکرده

امتحان پذیر

<hr> برابر پارسی : آزمودن، آزمایش کردن، ویزایش

برابر پارسی : آزمودن، آزمایش کردن، ویزایش

امتحان کردن

امتحان کننده

امتحانی

<hr> مترادف امتداد : ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش <hr> برابر پارسی : راستا، راستای

مترادف امتداد : ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش برابر پارسی : راستا، راستای

امتداد

امتداد دادن

امتداد پذیر

امتداد یافتن

<hr> مترادف امتداددار : طولانی، کشیده، ممتد

مترادف امتداددار : طولانی، کشیده، ممتد

امتداددار

<hr> مترادف امتزاج : آمیختگی، آمیختن، آمیزش، اختلاط، ترکیب، مزج <hr> برابر پارسی : آمیزه

مترادف امتزاج : آمیختگی، آمیختن، آمیزش، اختلاط، ترکیب، مزج برابر پارسی : آمیزه

امتزاج

<hr> مترادف امتلا : بدهضمی، رودل، ناگوار، انباشته شدن، پرشدن، مملوشدن <hr> برابر پارسی : پرشدن، شکم پری

مترادف امتلا : بدهضمی، رودل، ناگوار، انباشته شدن، پرشدن، مملوشدن برابر پارسی : پرشدن، شکم پری

امتلا

<hr> برابر پارسی : پرشدن، شکم پری

برابر پارسی : پرشدن، شکم پری

امتلاء

<hr> مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی <hr> برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

امتناع

امتناع از ازدواج

امتناع از حضور در دادگاه

امتناع از حضور در مجالس عبادت

امتناع ورزیدن

<hr> برابر پارسی : خودداری کردن

برابر پارسی : خودداری کردن

امتناع کردن

امتناع کردن از

امتناعی

<hr> مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری <hr> برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

امتنان

<hr> مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز <hr> برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد