امر نامه

امر ناگزیر

<hr> برابر پارسی : فرمودن

امر کردن

<hr> مترادف امرار : اکتساب، تحصیل، کسب، گذران، وقت کشی، وقت گذرانی

مترادف امرار : اکتساب، تحصیل، کسب، گذران، وقت کشی، وقت گذرانی

امرار

<hr> مترادف امرار معاش : ارتزاق، تحصیل معاش، روزی طلبی، کسب روزی، کسب معاش، گذران، معاش جویی <hr> برابر پارسی : گذران زندگی

مترادف امرار معاش : ارتزاق، تحصیل معاش، روزی طلبی، کسب روزی، کسب معاش، گذران، معاش جویی برابر پارسی : گذران زندگی

امرار معاش

امرارمعاش

امراض کودکان

<hr> مترادف امرانه : ( آمرانه ) باتحکم، تحکم آمیز، رئیس مابانه، قلدرانه

مترادف امرانه : ( آمرانه ) باتحکم، تحکم آمیز، رئیس مابانه، قلدرانه

امرانه

امرانه اظهار عقیده کردن

امرخطیر

<hr> مترادف امرد : بدکاره، بی ریش، پشت پایی، ساده، ساده روی، مخنث، مفعول، نامرد، هیز

مترادف امرد : بدکاره، بی ریش، پشت پایی، ساده، ساده روی، مخنث، مفعول، نامرد، هیز

امرد

<hr> مترادف امردباز : بچه باز، غلام باز، غلام باره

مترادف امردباز : بچه باز، غلام باز، غلام باره

امردباز

<hr> مترادف امردپرستی : بچه بازی، شاهدبازی، غلامبارگی

مترادف امردپرستی : بچه بازی، شاهدبازی، غلامبارگی

امردپرستی

<hr> مترادف امرزش : ( آمرزش ) آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت

مترادف امرزش : ( آمرزش ) آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت

امرزش

امرزش گناه

امرزیدن

<hr> مترادف امرود : گلابی، مرو، مرود

مترادف امرود : گلابی، مرو، مرود

امرود

امروز

امروزه

<hr> مترادف امروزی : امروزین، آلامد، باب، مد، تازه، جدید، متجدد، نوپرست، نوگرا

مترادف امروزی : امروزین، آلامد، باب، مد، تازه، جدید، متجدد، نوپرست، نوگرا

امروزی

امری

<hr> مترادف امریه : توقیع، دستخط، فرمان، منشور <hr> برابر پارسی : فرمان نامه

مترادف امریه : توقیع، دستخط، فرمان، منشور برابر پارسی : فرمان نامه

امریه

امریه نظامی

امریکا

امریکایی

امریکایی شدن

امریکایی ماب کردن

<hr> مترادف امساک : اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه جویی، قناعت، لئامت، نان کوری، نظرتنگی <hr> برابر پارسی : خود داری، خویشتن داری، کم خواری

مترادف امساک : اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه جویی، قناعت، لئامت، نان کوری، نظرتنگی برابر پارسی : خود داری، خویشتن داری، کم خواری

امساک

امساک کردن

امشب

<hr> مترادف امضا : توشیح، توقیع، دستینه، صحه، تایید، تصویب، جایزشماری، صحه گذاری <hr> برابر پارسی : دستینه، دستنوشت

مترادف امضا : توشیح، توقیع، دستینه، صحه، تایید، تصویب، جایزشماری، صحه گذاری برابر پارسی : دستینه، دستنوشت

امضا

<hr> برابر پارسی : دستینه کردن

برابر پارسی : دستینه کردن

امضا کردن

امضا کننده

<hr> برابر پارسی : دستینه

امضاء

امضاء با یک حرف

امضاء سازی

امضاء شده

امضاء و علا مت برجسته و مشخص

<hr> برابر پارسی : دستینه نهادن

برابر پارسی : دستینه نهادن

امضاء کردن

امضاء کننده

امضاء یا علامت مخصوص شخص

امضای ثانوی بر روی سند

امضای مختصر

امضایی

امعاء

<hr> مترادف امعان : بررسی، تدقیق، دقت، مداقه، معاینه، ملاحظه

مترادف امعان : بررسی، تدقیق، دقت، مداقه، معاینه، ملاحظه

امعان

<hr> مترادف امعان نظر : تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرف نگری، غور

مترادف امعان نظر : تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرف نگری، غور

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد