انگیختار

انگیختن

انگیختگر

انگیختگی

<hr> مترادف انگیزش : اغوا، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، تهییج، وسوسه

مترادف انگیزش : اغوا، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، تهییج، وسوسه

انگیزش

انگیزنده

<hr> مترادف انگیزه : باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب

مترادف انگیزه : باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب

انگیزه

انگیزه اصلی

انگیزه انی

انگیزه دادن به

انگیزه ناگهانی

<hr> مترادف انی : ( آنی ) بلافاصله، دردم، فوراً، فوری، فی الفور، زودگذر، موقتی، موقت <hr> متضاد انی : ( آنی ) دیرپا <hr> برابر پارسی : ( آنی ) گذرا، بی درنگ، زودگـُذر، گـُذرا

مترادف انی : ( آنی ) بلافاصله، دردم، فوراً، فوری، فی الفور، زودگذر، موقتی، موقت متضاد انی : ( آنی ) دیرپا برابر پارسی : ( آنی ) گذرا، بی درنگ، زودگـُذر، گـُذرا

انی

<hr> مترادف انیت : انانیت، خودی

مترادف انیت : انانیت، خودی

انیت

<hr> مترادف انیس : آشنا، دلارام، دمخور، دمساز، رفیق، مونس، همدم، همنشین <hr> برابر پارسی : اخت، همدم

مترادف انیس : آشنا، دلارام، دمخور، دمساز، رفیق، مونس، همدم، همنشین برابر پارسی : اخت، همدم

انیس

انیسون

انیقدر زیاد

<hr> مترادف اه : ( آه ) آوخ، افسوس، حیف، دریغا، وای، دم، نفس، مویه، ناله

مترادف اه : ( آه ) آوخ، افسوس، حیف، دریغا، وای، دم، نفس، مویه، ناله

اه

اه اظهار نفرت کردن

اه حسرت کشیدن

اه و پیف

اه و پیف کردن

اه کشیدن

اه گفتن

<hr> مترادف اهار : ( آهار ) پرداخت، جلا

مترادف اهار : ( آهار ) پرداخت، جلا

اهار

اهار زدن

اهار فروبری

اهاردار

اهاردار و سفت

اهاری

<hr> مترادف اهالی : اهل، ساکنان، شهروندان، کسان، مردمان <hr> برابر پارسی : مردمان، مردم

مترادف اهالی : اهل، ساکنان، شهروندان، کسان، مردمان برابر پارسی : مردمان، مردم

اهالی

<hr> برابر پارسی : شهروندان

اهالی شهر

اهان گفتن

<hr> مترادف اهانت : استخفاف، بی حرمتی، تحقیر، توهین، خوارداشت، وهن، هتک حرمت <hr> متضاد اهانت : احترام <hr> برابر پارسی : خوار، سبک کردن، کوچک کردن، خارسازی، خوارداشت، سبک کردن

مترادف اهانت : استخفاف، بی حرمتی، تحقیر، توهین، خوارداشت، وهن، هتک حرمت متضاد اهانت : احترام برابر پارسی : خوار، سبک کردن، کوچک کردن، خارسازی، خوارداشت، سبک کردن

اهانت

اهانت آمیز

<hr> مترادف اهانت امیز : ( اهانت آمیز ) اهانت بار، خفت بار، موهن، وهن آمیز، نیشدار <hr> متضاد اهانت امیز : ( اهانت آمیز ) احترام آمیز

مترادف اهانت امیز : ( اهانت آمیز ) اهانت بار، خفت بار، موهن، وهن آمیز، نیشدار متضاد اهانت امیز : ( اهانت آمیز ) احترام آمیز

اهانت امیز

اهانت اور

اهانت وارد اوردن

اهانت کردن

اهانت کردن به

اهانت کننده

اهانت یا بی احترامی کردن

اهانتآمیز

اهانتبار

اهای

اهای گفتن

<hr> مترادف اهتزاز : افراخته، افراشته، جنبش، حرکت، نوسان <hr> برابر پارسی : افراشته، برافراشته

مترادف اهتزاز : افراخته، افراشته، جنبش، حرکت، نوسان برابر پارسی : افراشته، برافراشته

اهتزاز

اهتزازی

<hr> مترادف اهتمام : تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری <hr> برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش، دلبندی

مترادف اهتمام : تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش، دلبندی

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد