اکتبر

<hr> مترادف اکتساب : اندوختن، حصول، دستیابی، کسب <hr> برابر پارسی : بدست آوردن، الفنجیدن، اندوزش، به دست آوری

مترادف اکتساب : اندوختن، حصول، دستیابی، کسب برابر پارسی : بدست آوردن، الفنجیدن، اندوزش، به دست آوری

اکتساب

اکتساب کننده

<hr> برابر پارسی : الفنجیده، اندوخته، به دست آمده

برابر پارسی : الفنجیده، اندوخته، به دست آمده

اکتسابی

<hr> برابر پارسی : بازیابی، پی بُرد، پیدایش، دریابی، نویابی، یافتن، یافته

برابر پارسی : بازیابی، پی بُرد، پیدایش، دریابی، نویابی، یافتن، یافته

اکتشاف

اکتشاف جدید

اکتشاف نشده

اکتشاف کردن

اکتشاف کننده

<hr> برابر پارسی : بازیابانه، یابشی

برابر پارسی : بازیابانه، یابشی

اکتشافی

<hr> مترادف اکتفا : بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت <hr> برابر پارسی : بسنده، بس، بسندگی، چیره گردی، سرنگونی

مترادف اکتفا : بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت برابر پارسی : بسنده، بس، بسندگی، چیره گردی، سرنگونی

اکتفا

اکتیو ایی

<hr> مترادف اکثر : اغلب، بسیار، بیشتر <hr> برابر پارسی : بیشتر، بیش تر، فزونتر

مترادف اکثر : اغلب، بسیار، بیشتر برابر پارسی : بیشتر، بیش تر، فزونتر

اکثر

<hr> مترادف اکثریت : بیشترین ها <hr> متضاد اکثریت : اقلیت <hr> برابر پارسی : شمار بیشتر، بیشتری، بیشترین، بیشینه، مهیستی

مترادف اکثریت : بیشترین ها متضاد اکثریت : اقلیت برابر پارسی : شمار بیشتر، بیشتری، بیشترین، بیشینه، مهیستی

اکثریت

اکثریت لازم برای مذاکرات

<hr> مترادف اکرام : احترام، احسان، اعزاز، اعظام، بزرگداشت، تکریم، گرامی داشت، مرحمت <hr> متضاد اکرام : تحقیر <hr> برابر پارسی : ارج نهادن، بُزرگ داشت، گرامی داشت، نواخت

مترادف اکرام : احترام، احسان، اعزاز، اعظام، بزرگداشت، تکریم، گرامی داشت، مرحمت متضاد اکرام : تحقیر برابر پارسی : ارج نهادن، بُزرگ داشت، گرامی داشت، نواخت

اکرام

<hr> مترادف اکراه : اجبار، انزجار، بی میلی، کراهت، ناخواست، نفرت <hr> متضاد اکراه : رغبت <hr> برابر پارسی : بیزاری، بی زاری، دل نخواهی، ناخوش داشت، واداشت

مترادف اکراه : اجبار، انزجار، بی میلی، کراهت، ناخواست، نفرت متضاد اکراه : رغبت برابر پارسی : بیزاری، بی زاری، دل نخواهی، ناخوش داشت، واداشت

اکراه

اکراه و اجبار

<hr> برابر پارسی : ( آکروبات ) بندباز

برابر پارسی : ( آکروبات ) بندباز

اکروبات

اکروبات بندباز

اکروبات طناب باز

اکسفورد

<hr> مترادف اکسید : اکسیده، زنگ، هواسوز <hr> برابر پارسی : زنگار

مترادف اکسید : اکسیده، زنگ، هواسوز برابر پارسی : زنگار

اکسید

اکسید ارسنیک بفرمول

اکسید طبیعی اهن

اکسید قرمز

<hr> مترادف اکسیر : کیمیا، کمیاب، نادر <hr> برابر پارسی : خوش کام ساز، زیست آب، کناد

مترادف اکسیر : کیمیا، کمیاب، نادر برابر پارسی : خوش کام ساز، زیست آب، کناد

اکسیر

<hr> برابر پارسی : هوازا

اکسیژن

اکسیژن امیختن

اکسیژن دار

اکسیژن زدن

اکسیژن مایع

<hr> مترادف اکله : ( آکله ) ابرص، جذام، خوره، خورنده <hr> برابر پارسی : ( آکله ) خوره، زن ِ پرخور

مترادف اکله : ( آکله ) ابرص، جذام، خوره، خورنده برابر پارسی : ( آکله ) خوره، زن ِ پرخور

اکله

<hr> برابر پارسی : زراب، جامِ گُل، دیهیم، سربرند گوهرنشان

برابر پارسی : زراب، جامِ گُل، دیهیم، سربرند گوهرنشان

اکلیل

اکلیل کوهی

<hr> مترادف اکمال : اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی <hr> برابر پارسی : به فرجام رسانی، رساکردن، رساندن

مترادف اکمال : اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی برابر پارسی : به فرجام رسانی، رساکردن، رساندن

اکمال

<hr> مترادف اکناف : اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، گوشه وکناره ها <hr> برابر پارسی : پناهاندن، پناه ها، کنارها

مترادف اکناف : اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، گوشه وکناره ها برابر پارسی : پناهاندن، پناه ها، کنارها

اکناف

<hr> مترادف اکندن : ( آکندن ) انباشتن، پرکردن، لبریزکردن، تدفین، خاک سپاری <hr> متضاد اکندن : ( آکندن ) تخلیه

مترادف اکندن : ( آکندن ) انباشتن، پرکردن، لبریزکردن، تدفین، خاک سپاری متضاد اکندن : ( آکندن ) تخلیه

اکندن

<hr> مترادف اکنده : ( آکنده ) انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو، آخور، اصطبل، طویله، سمین، فربه <hr> متضاد اکنده : ( آکنده ) خالی

مترادف اکنده : ( آکنده ) انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو، آخور، اصطبل، طویله، سمین، فربه متضاد اکنده : ( آکنده ) خالی

اکنده

<hr> مترادف اکنون : الحال، این دم، اینک، حالا، عجالتاً، فعلاً، کنون

مترادف اکنون : الحال، این دم، اینک، حالا، عجالتاً، فعلاً، کنون

اکنون

<hr> مترادف اکول : بسیارخوار، پرخور، رژد، شکم پرست، شکمباره

مترادف اکول : بسیارخوار، پرخور، رژد، شکم پرست، شکمباره

اکول

<hr> برابر پارسی : ( آکولاد ) ابرو

برابر پارسی : ( آکولاد ) ابرو

اکولاد

<hr> مترادف اکید : جدی، سخت، شدید، قطعی، مؤکد، محکم

مترادف اکید : جدی، سخت، شدید، قطعی، مؤکد، محکم

اکید

اکیداً

<hr> مترادف اگاه : ( آگاه ) آشنا، باخبر، بیدار، خبردار، خبره، خبیر، دانا، روشن ضمیر، شناسا، عارف، متنبه، متوجه، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، ملتفت، نبیه، وارد، واقف، هوشیار <hr> متضاد اگاه : ( آگاه ) ناآگاه

مترادف اگاه : ( آگاه ) آشنا، باخبر، بیدار، خبردار، خبره، خبیر، دانا، روشن ضمیر، شناسا، عارف، متنبه، متوجه، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، ملتفت، نبیه، وارد، واقف، هوشیار متضاد اگاه : ( آگاه ) ناآگاه

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد