<hr> مترادف اگاه کردن : ( آگاه کردن ) آگاهاندن، آگاهانیدن، آگهی دادن، خبردادن، خبردارکردن، مستحضر ساختن، مطلع ساختن، باخبرکردن، بیدارکردن، واقف کردن، هوشیار ساختن <hr> متضاد اگاه کردن : ( آگاه کردن ) غافل کردن

مترادف اگاه کردن : ( آگاه کردن ) آگاهاندن، آگاهانیدن، آگهی دادن، خبردادن، خبردارکردن، مستحضر ساختن، مطلع ساختن، باخبرکردن، بیدارکردن، واقف کردن، هوشیار ساختن متضاد اگاه کردن : ( آگاه کردن ) غافل کردن

اگاه کردن

<hr> مترادف اگاهانیدن : ( آگاهانیدن ) آگاه کردن، اخبار، اطلاع دادن، اعلام <hr> متضاد اگاهانیدن : ( آگاهانیدن ) بی خبرگذاشتن

مترادف اگاهانیدن : ( آگاهانیدن ) آگاه کردن، اخبار، اطلاع دادن، اعلام متضاد اگاهانیدن : ( آگاهانیدن ) بی خبرگذاشتن

اگاهانیدن

اگاهگان

اگاهگر

<hr> مترادف اگاهی : ( آگاهی ) آگهی، اطلاع، خبر، وقوف، بینش، شناخت، علم، معرفت، دانایی، روشن ضمیری، هوشیاری، تامینات <hr> متضاد اگاهی : ( آگاهی ) جهالت، غفلت

مترادف اگاهی : ( آگاهی ) آگهی، اطلاع، خبر، وقوف، بینش، شناخت، علم، معرفت، دانایی، روشن ضمیری، هوشیاری، تامینات متضاد اگاهی : ( آگاهی ) جهالت، غفلت

اگاهی

اگاهی از خطر

اگاهی از خود

اگاهی از پیش

اگاهی دادن

اگاهی دهنده

اگاهی کامل

اگاهی یافتن

اگاهینامه

<hr> مترادف اگر : ار، چنانچه، درصورتی که، گر، ولو، یا

مترادف اگر : ار، چنانچه، درصورتی که، گر، ولو، یا

اگر

<hr> برابر پارسی : ( آگراندیسمان ) بزرگ نمایی، بزرگ گری، گستردن، گستردن

برابر پارسی : ( آگراندیسمان ) بزرگ نمایی، بزرگ گری، گستردن، گستردن

اگراندیسمان

<hr> مترادف اگرچه : ارچه، باآنکه، هرچند

مترادف اگرچه : ارچه، باآنکه، هرچند

اگرچه

<hr> مترادف اگزما : جرب، حکه، سودا، گری

مترادف اگزما : جرب، حکه، سودا، گری

اگزما

<hr> برابر پارسی : دودگیر

اگزوز

<hr> مترادف اگهی : ( آگهی ) اطلاعیه، اعلامیه، اعلان، تبلیغ، استحضار، اطلاع

مترادف اگهی : ( آگهی ) اطلاعیه، اعلامیه، اعلان، تبلیغ، استحضار، اطلاع

اگهی

اگهی دادن

اگهی در گذشت

اگهی روی کاغذ کوچک

اگهی فوت

اگهی نامه رسمی

اگهی و اعلان کردن

اگهی کردن

<hr> برابر پارسی : گــَندابرو

برابر پارسی : گــَندابرو

اگو

<hr> مترادف ای : ایا، هان، های، هلا

مترادف ای : ایا، هان، های، هلا

ای

ای قهوه مایل به زرد

ای والله

ای وای

ای پنجه

<hr> مترادف ای کاش : کاش، کاشکی

مترادف ای کاش : کاش، کاشکی

ای کاش

<hr> مترادف ایا : ای، هلا

ایا

<hr> مترادف ایادی : دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان <hr> برابر پارسی : دست نشاندگان، مزدوران

مترادف ایادی : دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان برابر پارسی : دست نشاندگان، مزدوران

ایادی

<hr> مترادف ایاغچی : آبدار، ساقی، شربتدار، آشپز، سفره چی

مترادف ایاغچی : آبدار، ساقی، شربتدار، آشپز، سفره چی

ایاغچی

<hr> برابر پارسی : استان، ساتراپ، فرمانروایی

برابر پارسی : استان، ساتراپ، فرمانروایی

ایالت

ایالت لینکلن شایر انگلستان

ایالت نشین

ایالت یورکشایر در شمال انگلستان

ایالتی

<hr> مترادف ایام : روزها، ادوار، دوران، دهر، روزگار، زمانه، عهد <hr> متضاد ایام : لیالی <hr> برابر پارسی : روزها، روزگاران، زمانها

مترادف ایام : روزها، ادوار، دوران، دهر، روزگار، زمانه، عهد متضاد ایام : لیالی برابر پارسی : روزها، روزگاران، زمانها

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد