صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بدرد خوردن
بدرد هر کاری خورنده
بدردخوری
بدرزق
بدرستی
بدرفتار
بدرفتاری
بدرفتاری کردن
بدرفتاری کردن نسبت به
بدرقه
بدرقه کردن
بدره
بدرود
بدرود گفتن
بدرودگویی
بدروزگار
بدروش
بدرون کشیدگی
بدرگ
بدرگاه خدا استغاثه کردن
بدریخت
بدریختی
بدزا
بدزبان
بدزبانی
بدزبانی کردن
بدزهره
بدساخت
بدست
بدست اوردن
بدست اوردنی
بدست اورنده
بدست اوری
بدست شهرداری دادن
بدست چند نفر گشته
بدسرشت
بدسرشتی
بدسلوک
بدسلوکی
بدسلیقه
بدسلیقگی
بدسگال
بدسگالی
بدسیما
بدشانس
بدشانسی
بدشلوار
بدشکل
بیشتر