صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بدهی
بدهی پس افتاده
بدهیئت
بدهیکل
بدو
بدو بخش تقسیم کردن
بدو زبان نوشته شده
بدو شاخه منشعب کردن
بدوبیراه، بدوبیراه
بدور انداختن
بدور محور ثابتی گشتن
بدور محور گشتن
بدور مدار معینی گشتن
بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
بدور چیزی پیچیدن
بدور چیزی چرخیدن
بدور چیزی گشتن
بدوران انداختن
بدورد
بدوش کشیدن
بدوش گرفتن
بدون
بدون ابر
بدون ابهام
بدون اثاثیه
بدون احتیاج به استفاده از زبان
بدون احتیاط
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
بدون اداب
بدون ارتفاع
بدون ارج
بدون ارزش واقعی
بدون استحقاق
بدون استخوان پشت
بدون اسلوب
بدون اشکال
بدون اضطراب
بدون اطلاع
بدون الودگی
بدون الیاژ
بدون امد و رفت
بدون امضاء
بدون امید
بدون انحراف
بدون ایمنی
بدون بهانه
بدون تبعیض
بدون تبعیض یا طرفداری
بیشتر