تایید ادعا

تایید اعتبار

تایید رسمی

تایید شده

تایید شده نفس

تایید ناپذیر

<hr> برابر پارسی : هایستن

تایید کردن

تایید کننده

<hr> مترادف تاییدگر : موید، یاریگر

مترادف تاییدگر : موید، یاریگر

تاییدگر

تاییدی

<hr> مترادف تاییدیه : پذیرش، گواهی نامه، تاییدنامه <hr> برابر پارسی : پذیرشنامه

مترادف تاییدیه : پذیرش، گواهی نامه، تاییدنامه برابر پارسی : پذیرشنامه

تاییدیه

<hr> مترادف تب : الم، تاب، درد، شور وهیجان همگانی

مترادف تب : الم، تاب، درد، شور وهیجان همگانی

تب

تب اور

تب بر

تب دار

تب دار کردن

تب سبک

تب سرخ

تب شدید

تب عرق گز

تب عشق

تب مالاریا

<hr> برابر پارسی : تب شیر

تب مالت

تب مخملک

تب نوبه

تب و تاب

تب و لرز

تب یونجه

تبآلود

<hr> مترادف تبادر : پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب، پیشدستی کردن، شتافتن، عجله کردن، پیشی گرفتن، سبقت گرفتن

مترادف تبادر : پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب، پیشدستی کردن، شتافتن، عجله کردن، پیشی گرفتن، سبقت گرفتن

تبادر

<hr> مترادف تبادل : تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضه | مبادله، ردوبدل، عوض وبدل، معاوضه <hr> برابر پارسی : داد و ستد، جابجایی

مترادف تبادل : تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضه | مبادله، ردوبدل، عوض وبدل، معاوضه برابر پارسی : داد و ستد، جابجایی

تبادل

<hr> برابر پارسی : گفتگو، گفتمان

برابر پارسی : گفتگو، گفتمان

تبادل نظر

تبادل نظر کردن

تبادل پذیر

تبادل کردن

<hr> مترادف تبار : آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل، اصل، گوهر، نژاد، نابودی، هلاک، هلاکت

مترادف تبار : آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل، اصل، گوهر، نژاد، نابودی، هلاک، هلاکت

تبار

<hr> مترادف تبارشناسی : شجره شناسی، علم الانساب، علم انساب

مترادف تبارشناسی : شجره شناسی، علم الانساب، علم انساب

تبارشناسی

<hr> مترادف تبارنامه : شجره نامه، نسب نامه

مترادف تبارنامه : شجره نامه، نسب نامه

تبارنامه

تباره

<hr> مترادف تبارک : تقدس، خجستگی، مروا، میمنت <hr> متضاد تبارک : مرغوا

مترادف تبارک : تقدس، خجستگی، مروا، میمنت متضاد تبارک : مرغوا

تبارک

تباری

<hr> مترادف تباعد : دوری، واگرایی ، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن <hr> متضاد تباعد : هم گرایی، تقارب، تقارن

مترادف تباعد : دوری، واگرایی ، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن متضاد تباعد : هم گرایی، تقارب، تقارن

تباعد

<hr> مترادف تبانی : توطئه، دسیسه، توطئه گری، دسیسه چینی، ساخت وپاخت، توافق پنهانی، هم دستی <hr> برابر پارسی : نهان پیمانی، ساخت و پاخت، سازش

مترادف تبانی : توطئه، دسیسه، توطئه گری، دسیسه چینی، ساخت وپاخت، توافق پنهانی، هم دستی برابر پارسی : نهان پیمانی، ساخت و پاخت، سازش

تبانی

<hr> مترادف تبانی کردن : توطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسه چینی کردن، ساخت وپاخت کردن، توطئه گری کردن، هم دستی کردن، هم دست شدن

مترادف تبانی کردن : توطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسه چینی کردن، ساخت وپاخت کردن، توطئه گری کردن، هم دستی کردن، هم دست شدن

تبانی کردن

<hr> مترادف تباه : پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر، مضمحل، منکوب، آشفته، پریشان، نابسامان، باطل، نادرست، خطا، ناراست

مترادف تباه : پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر، مضمحل، منکوب، آشفته، پریشان، نابسامان، باطل، نادرست، خطا، ناراست

تباه

<hr> مترادف تباه سازی : اتلاف، انهدام، تضییع، هدر، ضایع سازی

مترادف تباه سازی : اتلاف، انهدام، تضییع، هدر، ضایع سازی

تباه سازی

<hr> مترادف تباه شدن : ضایع گشتن، فاسد شدن، خراب شدن، ویران گشتن، تلف شدن، نفله شدن، نابود گشتن، هلاک شدن

مترادف تباه شدن : ضایع گشتن، فاسد شدن، خراب شدن، ویران گشتن، تلف شدن، نفله شدن، نابود گشتن، هلاک شدن

تباه شدن

<hr> مترادف تباه کردن : خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن، نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن

مترادف تباه کردن : خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن، نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد