تور سیمی

تور سیمی نصب کردن

تور مانند

تور مانند یا مشبک کردن

تور ماهی گیری

تور ماهیگیری و امثال ان

تور نازک

<hr> مترادف تور کردن : به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن جنس مخالف

مترادف تور کردن : به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن جنس مخالف

تور کردن

تور یا دام

تور یاتله

تورا

تورات

تورات و انجیل

تورانی

تورب

توربین

توربین بخار

<hr> مترادف تورع : پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ، پارسا بودن، پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن <hr> متضاد تورع : ناپارسایی

مترادف تورع : پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ، پارسا بودن، پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن متضاد تورع : ناپارسایی

تورع

تورفتگی

تورق

<hr> مترادف تورم : آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم، آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن، افزایش غیرمعقول قیمت ها <hr> برابر پارسی : آماس، آماسیدن، آماهیدن

مترادف تورم : آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم، آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن، افزایش غیرمعقول قیمت ها برابر پارسی : آماس، آماسیدن، آماهیدن

تورم

تورم کبد

تورنسل

<hr> مترادف توره : شغال

توره

توری

توری بافی

توری حاشیه بافتن

توری حاشیه لباس

توری دارای اشکال مربع

توری دوزی

توری ضخیم و ریشه دار

توری منظم

<hr> برابر پارسی : گردشگر

توریست

<hr> مترادف توزیع : پخش، پراکنش، پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن، بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت <hr> برابر پارسی : پخش، پخش کردن، پخشایش، پراکنده ساختن

مترادف توزیع : پخش، پراکنش، پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن، بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت برابر پارسی : پخش، پخش کردن، پخشایش، پراکنده ساختن

توزیع

توزیع امکانات

توزیع بر حسب مدت یا نسبت

توزیع شده

توزیع مجدد

<hr> مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن

مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن

توزیع کردن

توزیع کننده

توزیع کننده امکانات

توزیعی

<hr> مترادف توزین : سنجیدن، وزن کردن، سنجش

مترادف توزین : سنجیدن، وزن کردن، سنجش

توزین

توزین کردن

توس

توسراندنی

<hr> مترادف توسری خور : خفیف، خوار، ذلیل

مترادف توسری خور : خفیف، خوار، ذلیل

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد