<hr> مترادف جلباب : پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر، پوشش، حجاب، ستر، پیراهن، جامه

مترادف جلباب : پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر، پوشش، حجاب، ستر، پیراهن، جامه

جلباب

جلبک

جلبک دریایی

جلبک های لامیناریا

جلبک کلاه گرزی و پهن

جلبکی

<hr> مترادف جلد : بشره، پوست، پوشش، غلاف، لاک، محفظه، رویه، مقوا | به تعجیل، تند، تندوتیز، تندی، جلید، چابک، چالاک، چست، زرنگی، زرنگ، سریع، شتابناک، فرز <hr> متضاد جلد : کند <hr> برابر پارسی : پوست، پوشش، پوشینه، رویه، فرز، لایه

مترادف جلد : بشره، پوست، پوشش، غلاف، لاک، محفظه، رویه، مقوا | به تعجیل، تند، تندوتیز، تندی، جلید، چابک، چالاک، چست، زرنگی، زرنگ، سریع، شتابناک، فرز متضاد جلد : کند برابر پارسی : پوست، پوشش، پوشینه، رویه، فرز، لایه

جلد

جلد بالش

جلد بزرگ

جلد و چابک

جلد چرمی هفت تیر وتپانجه

<hr> برابر پارسی : پوشینه

جلد کتاب

جلد کردن

<hr> مترادف جلدساز : صحاف

جلدساز

<hr> مترادف جلدی : چابکی، چالاکی، چستی، دلیری، سرعت، شتاب، عجله <hr> متضاد جلدی : کندی

مترادف جلدی : چابکی، چالاکی، چستی، دلیری، سرعت، شتاب، عجله متضاد جلدی : کندی

جلدی

جلز ولز کردن

جلزوولز

<hr> مترادف جلسه : اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست <hr> برابر پارسی : نشست، انجمن نشست، دیدار، گردهمایی

مترادف جلسه : اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست برابر پارسی : نشست، انجمن نشست، دیدار، گردهمایی

جلسه

جلسه احضار ارواح و غیره

جلسه عمومی دانشجویان

<hr> مترادف جلف : بی وقار، تهی مغز، سبک، سبکسر، سخیف، بی باک، خودسر، خودآرا، خودنما <hr> متضاد جلف : سنگین، متین <hr> برابر پارسی : سبکسر، هرزه

مترادف جلف : بی وقار، تهی مغز، سبک، سبکسر، سخیف، بی باک، خودسر، خودآرا، خودنما متضاد جلف : سنگین، متین برابر پارسی : سبکسر، هرزه

جلف

جلف بودن

جلف و زننده

<hr> مترادف جلفی : بی وقری، سبکسری، خودآرایی <hr> متضاد جلفی : متانت

مترادف جلفی : بی وقری، سبکسری، خودآرایی متضاد جلفی : متانت

جلفی

<hr> مترادف جلق : استمنا، خودارضایی، طبق

مترادف جلق : استمنا، خودارضایی، طبق

جلق

جلنگ جلنگ صدا کردن

<hr> مترادف جلو : برابر، روبرو، رویاروی، مقابل، قبال، قدام، پیش، نزد، لگام، عنان | شنگ، شوخ، سیخ <hr> متضاد جلو : پشت، خلف، دبر

مترادف جلو : برابر، روبرو، رویاروی، مقابل، قبال، قدام، پیش، نزد، لگام، عنان | شنگ، شوخ، سیخ متضاد جلو : پشت، خلف، دبر

واژه های حرف "ج" - مترادف و متضاد