صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ج" - مترادف و متضاد
جلگه وسیع بی درخت
جلی
جلیات
جلید
جلیس
جلیقه
جلیل
جلیلی
جم خوردن
جماد
جماز
جماش
جماع
جماع غیر طبیعی
جماع کردن
جماعت
جماعت دهقانان
جماعت زنان
جماعت همراهان
جماعت همفکر
جماعت یهودیان پراکنده
جمال
جمال پرست
جمبوری
جمجمه
جمجمه ای
جمجمه خوان
جمجمه خوانی
جمجمه شناس
جمع
جمع آوری
جمع امده
جمع اورنده
جمع اوری
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
جمع اوری تمبر
جمع اوری سرمایه
جمع اوری کردن
جمع بستن
جمع بندی
جمع زدن
جمع زنی
جمع شدن
جمع شدن خون یا اخلاط
جمع شدن و عقب نشینی کردن
جمع شدنی
جمع شده
جمع شدگی
بیشتر