جوش سرسیاه

جوش سنگ

جوش شیرین

جوش صورت

جوش صورت و پوست

جوش نوک تیز

جوش های سرخ بدن

جوش و خروش

جوش چرک دار

جوش کوچک در صورت

جوشان

جوشاندن

جوشانده

جوشانده کردن

جوشاننده

جوشانیدن

<hr> مترادف جوشش : انفجار، جنبش، جوشیدن، غلیان

مترادف جوشش : انفجار، جنبش، جوشیدن، غلیان

جوشش

<hr> مترادف جوشن : جبه، زره

جوشن

جوشن بی استین

جوشناسی

جوشکار

جوشکاری کردن

جوشی

<hr> مترادف جوشیدن : جوش آمدن، جوشش، غلیان، فوران

مترادف جوشیدن : جوش آمدن، جوشش، غلیان، فوران

جوشیدن

<hr> مترادف جوع : گرسنگی، مجاعت، مجاعه <hr> متضاد جوع : سیری <hr> برابر پارسی : گرسنگی

مترادف جوع : گرسنگی، مجاعت، مجاعه متضاد جوع : سیری برابر پارسی : گرسنگی

جوع

<hr> مترادف جوف : پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا

مترادف جوف : پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا

جوف

جوف گذاری

جوفا

<hr> مترادف جولا : بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج، عنکبوت

مترادف جولا : بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج، عنکبوت

جولا

جولا یی

<hr> مترادف جولان : تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ <hr> برابر پارسی : گردش

مترادف جولان : تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ برابر پارسی : گردش

جولان

جولان دادن

<hr> مترادف جولانگاه : تاختگاه، ساحت، عرصه، میدان

مترادف جولانگاه : تاختگاه، ساحت، عرصه، میدان

جولانگاه

<hr> مترادف جولاه : بافنده، نساج، تارتن، عنکبوت

مترادف جولاه : بافنده، نساج، تارتن، عنکبوت

جولاه

<hr> مترادف جولاهه : بافنده، جولاه، نساج

مترادف جولاهه : بافنده، جولاه، نساج

جولاهه

<hr> مترادف جولاهی : بافندگی، نساجی

مترادف جولاهی : بافندگی، نساجی

جولاهی

جولای

جونده

جونو نام زن ژوپیتر

جوهانس

<hr> مترادف جوهر : اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب <hr> متضاد جوهر : صورت <hr> برابر پارسی : دوات، گوهر

مترادف جوهر : اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب متضاد جوهر : صورت برابر پارسی : دوات، گوهر

واژه های حرف "ج" - مترادف و متضاد