خفه کننده

خفهخون گرفتن

خفچه

<hr> مترادف خفگی : احتقان، تنگی نفس، نفس تنگی، اختناق، خفقان

مترادف خفگی : احتقان، تنگی نفس، نفس تنگی، اختناق، خفقان

خفگی

<hr> مترادف خفی : پنهان، پوشیده، خفیه، مخفی، نهان، ناآشکار <hr> متضاد خفی : جلی، آشکار

مترادف خفی : پنهان، پوشیده، خفیه، مخفی، نهان، ناآشکار متضاد خفی : جلی، آشکار

خفی

<hr> مترادف خفیف : سبک ، ضعیف، کم، ناچیز، بی مقدار، حقیر، خوار، ذلیل، زبون، آهسته، یواش، مبهم، غیرواضح، اهانت آمیز، توهین آمیز <hr> متضاد خفیف : ثقیل <hr> برابر پارسی : سبک، کم، کوچک

مترادف خفیف : سبک ، ضعیف، کم، ناچیز، بی مقدار، حقیر، خوار، ذلیل، زبون، آهسته، یواش، مبهم، غیرواضح، اهانت آمیز، توهین آمیز متضاد خفیف : ثقیل برابر پارسی : سبک، کم، کوچک

خفیف

خفیف ترین جزر و مد

خفیف کردن

خفیف کننده

<hr> مترادف خفیه : پنهانی، خفا، خلوت، سری، پنهانی، مخفی، نهانی <hr> متضاد خفیه : جلوت

مترادف خفیه : پنهانی، خفا، خلوت، سری، پنهانی، مخفی، نهانی متضاد خفیه : جلوت

خفیه

خفیه کاری

خفیهنویس

خفیهگرا

<hr> مترادف خل : ابله، دیوانه، سبک عقل، سبک مغز، احمق، سفیه، کانا | سرکه، لاغر شدن، سوراخ کردن <hr> متضاد خل : عاقل

مترادف خل : ابله، دیوانه، سبک عقل، سبک مغز، احمق، سفیه، کانا | سرکه، لاغر شدن، سوراخ کردن متضاد خل : عاقل

خل

خل مادرزاد

<hr> مترادف خلا : دستشویی، مستراح، خلا <hr> برابر پارسی : پوچی، تهیگی، ونگی

مترادف خلا : دستشویی، مستراح، خلا برابر پارسی : پوچی، تهیگی، ونگی

خلا

خلا صه ء کتاب

خلا صه ساختن

خلا صه کردن و شدن

خلا ل مدت

<hr> مترادف خلاء : بی هوا، پوچ، تهی، خلوتگاه <hr> متضاد خلاء : ملا <hr> برابر پارسی : پوچی، تهیگی

مترادف خلاء : بی هوا، پوچ، تهی، خلوتگاه متضاد خلاء : ملا برابر پارسی : پوچی، تهیگی

خلاء

<hr> مترادف خلاص : آزاد، آسوده، رها، فارغ، مرخص، مستخلص، ول ، رهایی، نجات، استخلاص <hr> متضاد خلاص : اسیر، گرفتار، درگیر <hr> برابر پارسی : رها، آزاد

مترادف خلاص : آزاد، آسوده، رها، فارغ، مرخص، مستخلص، ول ، رهایی، نجات، استخلاص متضاد خلاص : اسیر، گرفتار، درگیر برابر پارسی : رها، آزاد

خلاص

<hr> مترادف خلاص شدن : خلاصی یافتن، نجات یافتن، رها شدن، آزاد شدن، فراغت یافتن، آسوده شدن

مترادف خلاص شدن : خلاصی یافتن، نجات یافتن، رها شدن، آزاد شدن، فراغت یافتن، آسوده شدن

خلاص شدن

خلاص شدنی

<hr> مترادف خلاص کردن : نجات دادن، رهاندن، آزاد کردن، رهانیدن ، اعدام کردن، کشتن، آسوده کردن، خلاصی بخشیدن، خلاصی یافتن <hr> متضاد خلاص کردن : گرفتار کردن

مترادف خلاص کردن : نجات دادن، رهاندن، آزاد کردن، رهانیدن ، اعدام کردن، کشتن، آسوده کردن، خلاصی بخشیدن، خلاصی یافتن متضاد خلاص کردن : گرفتار کردن

خلاص کردن

<hr> مترادف خلاصه : اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز <hr> متضاد خلاصه : تفصیل <hr> برابر پارسی : چکیده، فشرده، گزیده

مترادف خلاصه : اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز متضاد خلاصه : تفصیل برابر پارسی : چکیده، فشرده، گزیده

خلاصه

خلاصه اخبار

خلاصه تجربیات

خلاصه رئوس مطالب

خلاصه سازی

<hr> مترادف خلاصه شدن : کوتاه شدن، موجز شدن، مختصر شدن، انحصاریافتن، منحصر شدن، محدود شدن

مترادف خلاصه شدن : کوتاه شدن، موجز شدن، مختصر شدن، انحصاریافتن، منحصر شدن، محدود شدن

خلاصه شدن

خلاصه شدن یا کردن

خلاصه شدنی

خلاصه شده

خلاصه مفید

خلاصه نشدنی

خلاصه نمودن

خلاصه نوشتن

<hr> مترادف خلاصه نویسی : چکیده نویسی، خلاصه سازی، تلخیص

مترادف خلاصه نویسی : چکیده نویسی، خلاصه سازی، تلخیص

خلاصه نویسی

خلاصه کردن

خلاصه کننده

خلاصهنویسی

<hr> مترادف خلاصی : آزادی، آسودگی، رهایی، فراغت، رستگاری، نجات <hr> متضاد خلاصی : اسارت <hr> برابر پارسی : رهایی

مترادف خلاصی : آزادی، آسودگی، رهایی، فراغت، رستگاری، نجات متضاد خلاصی : اسارت برابر پارسی : رهایی

خلاصی

خلاصی بخشیدن

خلاصی جستن

<hr> مترادف خلاعت : پریشانی، نابسامانی، نافرمانی، خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتن کامی، افسارگسیختگی

مترادف خلاعت : پریشانی، نابسامانی، نافرمانی، خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتن کامی، افسارگسیختگی

خلاعت

<hr> مترادف خلاف : ضد، عکس، مباین، نقیض، مخالف، مغایر، ناسازگار، ناساز ، تخطی، تخلف، سرپیچی، جرم، گناه، ناروا، ناحق ، خطا، لغزش ، دروغ، نادرست ناراست ، ناشایست ، مخالفت، اختلا <hr> متضاد خلاف : موافق، سازگار، حق، صواب، راست، شایست <hr> برابر پارسی : وارونه، ناهمگون، نارو، سرپیچی، ناسازگار، نایکسان

مترادف خلاف : ضد، عکس، مباین، نقیض، مخالف، مغایر، ناسازگار، ناساز ، تخطی، تخلف، سرپیچی، جرم، گناه، ناروا، ناحق ، خطا، لغزش ، دروغ، نادرست ناراست ، ناشایست ، مخالفت، اختلا متضاد خلاف : موافق، سازگار، حق، صواب، راست، شایست برابر پارسی : وارونه، ناهمگون، نارو، سرپیچی، ناسازگار، نایکسان

واژه های حرف "خ" - مترادف و متضاد