صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد
در کشتی گذاشتن
در کشیدن نفس
در کفن پیچیدن
در کلاه خیمه زدن
در کلاه فرنگی جا دادن
در کلبه جا دادن
در کلیسا مراسم مذهبی بجا اوردن
در کمند انداختن
در کمین شکار بودن
در کمین نشستن
در کمین کسی نشستن
در کنار
در کنار صحنه ورزش
در کنار ماندن
در کنار واقع شدن
در کندو جمع کردن
در کوره پختن
در کوزه ریختن
در کونی زدن
در کوهی بنفش
در کیسه ریختن
در کیسه یا تخمدان قرار دادن
در گاراژ گذاردن
در گرو قرار دادن
در گروگان
در گل تقلا کردن
در گل فرو بردن یا رفتن
در گل و لای غوطه خوردن
در گل ولای ماندن
در گل ولای کشیدن
در گلدان محفوظ داشتن
در گلدان گذاشتن
در گهواره قرار دادن
در گود مبارزه قرار دادن
در گیر کردن یا شدن
در یک بلوک
در یک جزء
در یک خط مستقیم واقع شونده
در یک ردیف قرار گرفتن
در یک زمان اتفاق افتادن
در یک طرف
در یک محلی
در یک نقطه جمع کردن
در یک وقت واقع شونده
در یک وقتی
در یکسو قرار دادن
درآمد
درا
بیشتر