مترادف و متضاد

دلفین

<hr> مترادف دلق : پشمینه، خرقه، مرقع

مترادف دلق : پشمینه، خرقه، مرقع

دلق

<hr> مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی <hr> برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

دلقک

<hr> مترادف دلقک بازی : لودگی، لوده گری، مسخرگی، مسخره بازی

مترادف دلقک بازی : لودگی، لوده گری، مسخرگی، مسخره بازی

دلقک بازی

دلقک شدن

دلقک صامت ایتالیایی

دلقکبازی

دلمرده

دلمرده کردن

دلمشغولی

<hr> مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

دلمه

دلمه بستن زخم

دلمه بسته

دلمه شدن

دلمه شده

دلمه شدگی

دلمه شونده

دلمه کردن

دلمه گیاهی

دلنازک

<hr> مترادف دلنشین : دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب <hr> متضاد دلنشین : نامطبوع

مترادف دلنشین : دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب متضاد دلنشین : نامطبوع

دلنشین

<hr> مترادف دلنواز : خاطرنواز، دلبند، دلپذیر، دلجو، دلچسب، محبوب، مشفق، مهربان <hr> متضاد دلنواز : دل گداز

مترادف دلنواز : خاطرنواز، دلبند، دلپذیر، دلجو، دلچسب، محبوب، مشفق، مهربان متضاد دلنواز : دل گداز

دلنواز

<hr> مترادف دلنوازی : تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی <hr> متضاد دلنوازی : دل گدازی

مترادف دلنوازی : تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی متضاد دلنوازی : دل گدازی

دلنوازی

دلنوازی کردن

دلنگران

دلنگرانی

<hr> مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

دله

دله دار

دله دزد

دله دزدی

دله دزدی کردن

دله دزدی یا تلاش کردن

دله مانند

<hr> مترادف دلهره : اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش <hr> متضاد دلهره : آرامش

مترادف دلهره : اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش متضاد دلهره : آرامش

دلهره

<hr> برابر پارسی : آوند آبکشی

برابر پارسی : آوند آبکشی

دلو

<hr> مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران <hr> متضاد دلواپس : آرام، آسوده

مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران متضاد دلواپس : آرام، آسوده

دلواپس

دلواپس کردن

<hr> مترادف دلواپسی : اضطراب، بی قراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی <hr> متضاد دلواپسی : آسودگی

مترادف دلواپسی : اضطراب، بی قراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی متضاد دلواپسی : آسودگی

دلواپسی

دلواپسی غم

<hr> مترادف دلپذیر : پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت بخش، مطلوب، مقبول

مترادف دلپذیر : پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت بخش، مطلوب، مقبول

دلپذیر

دلپذیر کردن

دلپذیری

<hr> مترادف دلپسند : خوش آیند، دلچسب، دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق

مترادف دلپسند : خوش آیند، دلچسب، دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق

دلپسند

<hr> مترادف دلچسب : دلاویز، دلپذیر، دلپسند، دلجو، دلخواه، دلکش، دلنشین، دلنواز، مطبوع، مطلوب

مترادف دلچسب : دلاویز، دلپذیر، دلپسند، دلجو، دلخواه، دلکش، دلنشین، دلنواز، مطبوع، مطلوب

دلچسب

دلچسبی

<hr> مترادف دلکش : خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز <hr> متضاد دلکش : نامطبوع

مترادف دلکش : خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز متضاد دلکش : نامطبوع

دلکش

دلگرفته

<hr> مترادف دلگرم : امیدوار، متکی، مطمئن

مترادف دلگرم : امیدوار، متکی، مطمئن

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد