رقص مخصوصا در تئاتر و غیره

رقص ملوانی

رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی

رقص نشاط انگیز قرن 19

رقص ورزشی و هنری

رقص چهار ضربی اسپانیولی

رقص کنان حرکت کردن

رقص گروهی

رقص یا اهنگ سبک و بدون ضرب

رقصی

<hr> برابر پارسی : پایکوبی کردن، دست، وشتیدن

برابر پارسی : پایکوبی کردن، دست، وشتیدن

رقصیدن

<hr> مترادف رقعه : پینه، وصله، عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

مترادف رقعه : پینه، وصله، عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

رقعه

<hr> مترادف رقم : شمار، عدد، شماره، عده، قلم، نمره، قسم، نوع، خط، دستخط، فرمان، علامت، نشان <hr> برابر پارسی : شمار، شماره

مترادف رقم : شمار، عدد، شماره، عده، قلم، نمره، قسم، نوع، خط، دستخط، فرمان، علامت، نشان برابر پارسی : شمار، شماره

رقم

رقم اعشاری لگاریتم معمولی

رقم بازگردنده

رقم دهدهی

رقم دودویی

رقم قرضی

رقم متعادل کننده

رقم نقلی

رقمی

رقمی کردن

رقمی کننده

رقومی

<hr> مترادف رقیب : حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم چشم، موکل، مراقب، نگهبان <hr> برابر پارسی : همآورد، هماورد، همچشم، همرزم

مترادف رقیب : حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم چشم، موکل، مراقب، نگهبان برابر پارسی : همآورد، هماورد، همچشم، همرزم

رقیب

رقیب شدن

<hr> مترادف رقیت : بردگی، بندگی، غلامی <hr> متضاد رقیت : حریت

مترادف رقیت : بردگی، بندگی، غلامی متضاد رقیت : حریت

رقیت

<hr> مترادف رقیق : آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم رنگ، مایع، نازک، نرم <hr> متضاد رقیق : غلیظ <hr> برابر پارسی : آبکی، آبگونه، آبناک، شل، کم مایه

مترادف رقیق : آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم رنگ، مایع، نازک، نرم متضاد رقیق : غلیظ برابر پارسی : آبکی، آبگونه، آبناک، شل، کم مایه

رقیق

<hr> مترادف رقیق القلب : احساساتی، حساس، مهربان، نازک دل <hr> متضاد رقیق القلب : قسی القلب <hr> برابر پارسی : نازک دل، دل نازک، نرم دل

مترادف رقیق القلب : احساساتی، حساس، مهربان، نازک دل متضاد رقیق القلب : قسی القلب برابر پارسی : نازک دل، دل نازک، نرم دل

رقیق القلب

رقیق سازی

رقیق شدن

رقیق شدگی

رقیق کردن

رقیق کننده

رقیقالقلب

رقیقه

<hr> مترادف رقیمه : خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

مترادف رقیمه : خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

رقیمه

<hr> مترادف رل : فرمان، عمل، کارکرد، نقش، وظیفه

مترادف رل : فرمان، عمل، کارکرد، نقش، وظیفه

رل

رل بازی کردن

رل دار

رل دیگری بازی کردن

رل ماشین

<hr> مترادف رله : ایستگاه، تقویت، تقویت کننده، تقویت سازی

مترادف رله : ایستگاه، تقویت، تقویت کننده، تقویت سازی

رله

رلگا

<hr> مترادف رم : رمیدن، فرار، گریز، وحشت، اکراه، نفرت، رمه، گله، دسته، گروه

مترادف رم : رمیدن، فرار، گریز، وحشت، اکراه، نفرت، رمه، گله، دسته، گروه

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد