مترادف و متضاد

رماتیسم گرفته

<hr> مترادف رمال : دعانویس، ساحر، طالع بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف بین <hr> برابر پارسی : مهره انداز، فال بین، کف بین

مترادف رمال : دعانویس، ساحر، طالع بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف بین برابر پارسی : مهره انداز، فال بین، کف بین

رمال

<hr> مترادف رمالی : طالع بینی، فالگیری

مترادف رمالی : طالع بینی، فالگیری

رمالی

<hr> مترادف رمان : افسانه، حکایت، داستان، قصه، نوول <hr> برابر پارسی : داستان، افسانه

مترادف رمان : افسانه، حکایت، داستان، قصه، نوول برابر پارسی : داستان، افسانه

رمان

<hr> مترادف رمان نویس : داستان نویس، نوولیست

مترادف رمان نویس : داستان نویس، نوولیست

رمان نویس

رمان پلیسی

رمان کوتاه

رماننویس

رمانیدن

<hr> مترادف رمح : زوبین، نیزه

مترادف رمح : زوبین، نیزه

رمح

رمد

<hr> مترادف رمز : استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون، راز، سر، فن، قلق، لم <hr> برابر پارسی : راز، سربسته، نهفته

مترادف رمز : استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون، راز، سر، فن، قلق، لم برابر پارسی : راز، سربسته، نهفته

رمز

رمز برداری

رمز شناس

رمز عبور

رمز نوشتن

رمز نویسی

رمز گشایی

رمزآلود

رمزنگاری

رمزگذاری

رمزگشا

<hr> مترادف رمزی : سری، مرموز، سمبلیک، نمادین

مترادف رمزی : سری، مرموز، سمبلیک، نمادین

رمزی

رمزی شده

رمزی کردن

<hr> مترادف رمق : تاب، توان، طاقت، قوت، نا، رمه، گله <hr> برابر پارسی : رَمَک، تاب و توان، نیرو

مترادف رمق : تاب، توان، طاقت، قوت، نا، رمه، گله برابر پارسی : رَمَک، تاب و توان، نیرو

رمق

رمق تازه

<hr> مترادف رمل : ریزه سنگ، ریگ، شن، ماسه، پیشگویی <hr> برابر پارسی : ریگ، شن، مهره نخود

مترادف رمل : ریزه سنگ، ریگ، شن، ماسه، پیشگویی برابر پارسی : ریگ، شن، مهره نخود

رمل

رملزار

<hr> مترادف رملستان : رمل زار، ریگزار، ریگستان، شن زار، ماسه زار

مترادف رملستان : رمل زار، ریگزار، ریگستان، شن زار، ماسه زار

رملستان

<hr> مترادف رمنده : گریزان، نافر، وحشی، رموک

مترادف رمنده : گریزان، نافر، وحشی، رموک

رمنده

<hr> مترادف رمه : احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر

مترادف رمه : احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر

رمه

رمه دار

رمهبان

رموز فنی

رموک

<hr> مترادف رمیدن : دورشدن، رمش، رم کردن، فرار کردن، گریختن، گریزان شدن، استیحاش، ترسیدن، وحشت کردن، احتراز کردن، دوری گزیدن

مترادف رمیدن : دورشدن، رمش، رم کردن، فرار کردن، گریختن، گریزان شدن، استیحاش، ترسیدن، وحشت کردن، احتراز کردن، دوری گزیدن

رمیدن

<hr> مترادف رمیده : فراری، گریزان

مترادف رمیده : فراری، گریزان

رمیده

<hr> مترادف رمیدگی : فرار، گریز، بیزاری، کراهت، نفار، نفرت

مترادف رمیدگی : فرار، گریز، بیزاری، کراهت، نفار، نفرت

رمیدگی

<hr> مترادف رمیم : پوسیده، فرسوده، کهنه، له

مترادف رمیم : پوسیده، فرسوده، کهنه، له

رمیم

<hr> مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

رنج

<hr> مترادف رنج اور : ( رنج آور ) دردآور، دردانگیز، دردناک، رنج آمیز، رنجبار، مشقت زا، مولم

مترادف رنج اور : ( رنج آور ) دردآور، دردانگیز، دردناک، رنج آمیز، رنجبار، مشقت زا، مولم

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد