صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد
روی تخم نشستن
روی خاک
روی خط حامل نوشتن
روی دادن
روی درهم کشیدن
روی دست کسی رفتن
روی دهنده
روی دو پا بلند شدن
روی زمین خوابیده
روی زمین کشیدن و چرک کردن
روی ساحل
روی سکه
روی سیخ یا انبر کباب کردن
روی شکم خوابیده
روی صحنه ی نمایش ظاهر شدن
روی صفر میزان کردن
روی طبل
روی ماشین بولدوز کار کردن
روی محور گردیده
روی معده
روی میز زدن
روی میز گذاشتن
روی هر چیزی
روی هم
روی هم افت
روی هم افتادن
روی هم افتاده
روی هم انباشتن
روی هم رفته
روی هم ریختن
روی هم ریختن اموال
روی هم قرار گرفته
روی هم چاپ کردن
روی پا ایستادن
روی پاشنه چرخیدن
روی پاشنه گشتن
روی پایه قرار دادن
روی پرده افکندن
روی پنجه پا ایستادن
روی چنگک گذاردن
روی چه
روی چه چیز
روی چیزی حساب کردن
روی چیزی قرار گرفتن
روی چیزی چرخیدن
روی چیزی گستردن
روی کاغذ نوشتن
روی کفل افتادن
بیشتر