صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ز" - مترادف و متضاد
زبرجد هندی
زبردست
زبردستی
زبرپایه
زبری
زبرین
زبل
زبون
زبونگیر
زبونی
زجاج
زجاجی
زجر
زجر دادن
زجر دار
زجر دهنده
زجر کشی کردن
زحل
زحمات اولیه کار
زحمت
زحمت بیهوده
زحمت دادن
زحمت دهنده
زحمت کش
زحمت کشیدن
زحمتکش
زخم
زخم اتشک
زخم بقدر سرسوزن
زخم بند
زخم دار
زخم زبان
زخم زبان زدن
زخم زدن
زخم شدن
زخم معده
زخم ناپذیر
زخم نیش
زخم پذیر
زخم پوست رفتگی
زخم چاقو
زخم چرکی
زخم کردن
زخم گلوله
زخم یا قرحه
زخماماسدار
زخمدار
زخمزبان
بیشتر