سطر شماری

<hr> مترادف سطل : ظرف، آوند آبکشی ، دلو <hr> برابر پارسی : ستل، دلو، دولک

مترادف سطل : ظرف، آوند آبکشی ، دلو برابر پارسی : ستل، دلو، دولک

سطل

سطل ذغال

سطل ذغالی

سطل زباله

سطل مخصوص فاضلاب

سطل چوبی

<hr> مترادف سطوت : ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت، حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش، سلطه، غلبه، قهر، حمله کردن، هجوم بردن، غلبه یافتن، به قهرگرفتن

مترادف سطوت : ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت، حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش، سلطه، غلبه، قهر، حمله کردن، هجوم بردن، غلبه یافتن، به قهرگرفتن

سطوت

<hr> مترادف سطوح : سطح ها، جوانب، جنبه ها، ابعاد، بعدها

مترادف سطوح : سطح ها، جوانب، جنبه ها، ابعاد، بعدها

سطوح

<hr> مترادف سطور : سطرها، خطها، رج ها، ردیف ها

مترادف سطور : سطرها، خطها، رج ها، ردیف ها

سطور

<hr> مترادف سعادت : بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی <hr> متضاد سعادت : ادبار، شقاوت، نحوست <hr> برابر پارسی : بهروزی، خوشبختی، نیک بخت شدن

مترادف سعادت : بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی متضاد سعادت : ادبار، شقاوت، نحوست برابر پارسی : بهروزی، خوشبختی، نیک بخت شدن

سعادت

سعادت امیز

سعادت جاودانی

سعادت جاودانی بخشیدن

<hr> مترادف سعادتمند : بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت <hr> متضاد سعادتمند : بی اقبال، بی طالع، شوربخت <hr> برابر پارسی : خوشبخت

مترادف سعادتمند : بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت متضاد سعادتمند : بی اقبال، بی طالع، شوربخت برابر پارسی : خوشبخت

سعادتمند

<hr> مترادف سعایت : بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخن چینی، غمز، نمامی، سخن چینی کردن، تهمت زدن <hr> برابر پارسی : بدگویی کردن، سخن چینی

مترادف سعایت : بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخن چینی، غمز، نمامی، سخن چینی کردن، تهمت زدن برابر پارسی : بدگویی کردن، سخن چینی

سعایت

<hr> مترادف سعایت کردن : سخن چینی کردن، نمامی کردن، بدگویی کردن، غیبت کردن، غمازی کردن

مترادف سعایت کردن : سخن چینی کردن، نمامی کردن، بدگویی کردن، غیبت کردن، غمازی کردن

سعایت کردن

سعایتپیشه

<hr> مترادف سعتری : بی باک، دلاور، شاطر، شوخ، سعترباز، زن هم جنس باز

مترادف سعتری : بی باک، دلاور، شاطر، شوخ، سعترباز، زن هم جنس باز

سعتری

<hr> مترادف سعد : خجستگی، شگون، مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ، خوش یمن <hr> متضاد سعد : نحس <hr> برابر پارسی : خجسته

مترادف سعد : خجستگی، شگون، مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ، خوش یمن متضاد سعد : نحس برابر پارسی : خجسته

سعد

سعد کوفی

<hr> مترادف سعر : نرخ

سعر

سعفه

<hr> مترادف سعه : سعت، فراخی، گنجایش، سعت، وسعت ، گسترش، گشایش <hr> متضاد سعه : تنگی، ضیق

مترادف سعه : سعت، فراخی، گنجایش، سعت، وسعت ، گسترش، گشایش متضاد سعه : تنگی، ضیق

سعه

<hr> مترادف سعه صدر : بلندنظری ، بلندهمتی، گشاده دستی <hr> متضاد سعه صدر : کوته بینی، کوته نظری، کم همتی

مترادف سعه صدر : بلندنظری ، بلندهمتی، گشاده دستی متضاد سعه صدر : کوته بینی، کوته نظری، کم همتی

سعه صدر

سعه نظر

سعهصدر

<hr> مترادف سعی : اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی، کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ، آهنگ، قصد <hr> متضاد سعی : اهمال ورزیدن، سستی کردن <hr> برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش

مترادف سعی : اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی، کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ، آهنگ، قصد متضاد سعی : اهمال ورزیدن، سستی کردن برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش

سعی

سعی بلیغ

سعی و کوشش

<hr> مترادف سعی کردن : تلاش کردن، کوشیدن، اهتمام ورزیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، جهد کردن <hr> برابر پارسی : کوشیدن

مترادف سعی کردن : تلاش کردن، کوشیدن، اهتمام ورزیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، جهد کردن برابر پارسی : کوشیدن

سعی کردن

<hr> مترادف سعید : خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک اختر، نیکبخت، همایون ، مبارک، میمون، فرخنده، خجسته <hr> متضاد سعید : بداقبال، شقی

مترادف سعید : خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک اختر، نیکبخت، همایون ، مبارک، میمون، فرخنده، خجسته متضاد سعید : بداقبال، شقی

سعید

<hr> مترادف سعیر : آتش افروخته، زبانه آتش، آتش دوزخ، شعله آتش، زبانه، شعله، جهنم، دوزخ <hr> متضاد سعیر : جنت، فردوس

مترادف سعیر : آتش افروخته، زبانه آتش، آتش دوزخ، شعله آتش، زبانه، شعله، جهنم، دوزخ متضاد سعیر : جنت، فردوس

سعیر

<hr> مترادف سفاح : خونریز، سفاک ، بخشنده ، سخنور، فصیح | زنا، رابطه نامشروع <hr> متضاد سفاح : عطوف، باعاطفه، رحیم، لئیم

مترادف سفاح : خونریز، سفاک ، بخشنده ، سخنور، فصیح | زنا، رابطه نامشروع متضاد سفاح : عطوف، باعاطفه، رحیم، لئیم

سفاح

<hr> مترادف سفارت : ایلچیگری، رسالت، میانجیگری، قنسولگری، سفارت خانه <hr> برابر پارسی : نمایندگی، فرستادگی

مترادف سفارت : ایلچیگری، رسالت، میانجیگری، قنسولگری، سفارت خانه برابر پارسی : نمایندگی، فرستادگی

سفارت

سفارت کبری

سفارتخانه

<hr> مترادف سفارش : تأکید، توصیه، اندرز، نصیحت، وصیت، دستور، فرمان، فرمایش، درخواست <hr> برابر پارسی : سپارش

مترادف سفارش : تأکید، توصیه، اندرز، نصیحت، وصیت، دستور، فرمان، فرمایش، درخواست برابر پارسی : سپارش

سفارش

<hr> مترادف سفارش دادن : توصیه کردن، تأکیدکردن، دستور دادن، فرمان دادن، فرمایش کردن

مترادف سفارش دادن : توصیه کردن، تأکیدکردن، دستور دادن، فرمان دادن، فرمایش کردن

سفارش دادن

سفارش داده شده

سفارش دهی

سفارش شده

<hr> مترادف سفارش نامه : توصیه نامه، معرفی نامه

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد