ساندویچ سوسیس

ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده

<hr> مترادف سانسور : تفتیش، کنترل، ممیزی، حذف، قیچی

مترادف سانسور : تفتیش، کنترل، ممیزی، حذف، قیچی

سانسور

سانسور عقاید

سانسور کردن

<hr> مترادف سانسورچی : ممیز، مامورسانسور

مترادف سانسورچی : ممیز، مامورسانسور

سانسورچی

سانسکریت

سانسکریتی

<hr> مترادف ساهی : خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار

مترادف ساهی : خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار

ساهی

<hr> مترادف ساو : باج، پاژ، خراج، مالیات، براده طلا

مترادف ساو : باج، پاژ، خراج، مالیات، براده طلا

ساو

ساوسنگ

<hr> مترادف ساویز : خوش خلق، نیک خو، خلیق <hr> متضاد ساویز : بدخلق، بدخو

مترادف ساویز : خوش خلق، نیک خو، خلیق متضاد ساویز : بدخلق، بدخو

ساویز

<hr> مترادف ساویس : ارزشمند، گران مایه، نفیس، پنبه زده شده

مترادف ساویس : ارزشمند، گران مایه، نفیس، پنبه زده شده

ساویس

<hr> مترادف ساپورت : پشتیبانی، حمایت، یاریگری <hr> برابر پارسی : پشتیبانی

مترادف ساپورت : پشتیبانی، حمایت، یاریگری برابر پارسی : پشتیبانی

ساپورت

<hr> مترادف ساچمه : گلوله ریز سربی، گوی پولادین <hr> برابر پارسی : سُربَک، سربک، گلوله

مترادف ساچمه : گلوله ریز سربی، گوی پولادین برابر پارسی : سُربَک، سربک، گلوله

ساچمه

ساچمه درشت

ساچمه یا خرج تفنگ

<hr> مترادف ساک : خریطه، کوله پشتی، کیف، کیسه، توبره، چنته، آش غوره <hr> برابر پارسی : کیسه، کوله پشتی، توبره

مترادف ساک : خریطه، کوله پشتی، کیف، کیسه، توبره، چنته، آش غوره برابر پارسی : کیسه، کوله پشتی، توبره

ساک

<hr> مترادف ساکت : آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت <hr> متضاد ساکت : شلوغ <hr> برابر پارسی : خاموش، آرام

مترادف ساکت : آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت متضاد ساکت : شلوغ برابر پارسی : خاموش، آرام

ساکت

ساکت باش

ساکت بودن

<hr> مترادف ساکت شدن : آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن <hr> برابر پارسی : زبان بستن

مترادف ساکت شدن : آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن برابر پارسی : زبان بستن

ساکت شدن

<hr> مترادف ساکت کردن : آرام ساختن، خاموش کردن، تشنج زدایی کردن <hr> برابر پارسی : آرام کردن

مترادف ساکت کردن : آرام ساختن، خاموش کردن، تشنج زدایی کردن برابر پارسی : آرام کردن

ساکت کردن

ساکت کننده

ساکسوفون

ساکسون

<hr> مترادف ساکن : اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم، آرام، آرمیده، بی جنبش، بی حرکت، راکد، غیرمتحرک، ثابت، مجزوم <hr> برابر پارسی : آرام، ایستاده، باشنده، بی جنبش

مترادف ساکن : اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم، آرام، آرمیده، بی جنبش، بی حرکت، راکد، غیرمتحرک، ثابت، مجزوم برابر پارسی : آرام، ایستاده، باشنده، بی جنبش

ساکن

ساکن اولیه

ساکن ایرلند

<hr> برابر پارسی : آرمیدن

ساکن بودن

ساکن بیمارستان

ساکن تنگه

ساکن تیمارستان

ساکن جزیره

ساکن جنگل

ساکن جهنم

ساکن خارج شهر

ساکن خاور

ساکن دامنه کوهستان الپ

ساکن دریا

ساکن دهشدن

ساکن دورترین نقطه شمالی زمین

ساکن زمین

ساکن زیرزمین

<hr> مترادف ساکن ساختن : فرونشاندن، تسکین یافتن، آرام کردن، مطمئن ساختن، آرامش دادن

مترادف ساکن ساختن : فرونشاندن، تسکین یافتن، آرام کردن، مطمئن ساختن، آرامش دادن

ساکن ساختن

<hr> مترادف ساکن شدن : سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن، ایستادن، متوقف شدن، بی حرکت ماندن، آرام شدن، تسکین یافتن

مترادف ساکن شدن : سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن، ایستادن، متوقف شدن، بی حرکت ماندن، آرام شدن، تسکین یافتن

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد